کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سارشکدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سارشکدار
لغتنامه دهخدا
سارشکدار. [ رَ ] (اِ مرکب ) سارخکدار. (جهانگیری ). درخت پشه غال . (برهان ). نام درختی است که ثمر آن پشه است و آن را آغال پشه ، و پشه دار، و لامشکر، و به عربی شجرةالبق گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (جهانگیری ). آن را کژم پشه دار و سده و ناژین و دردار ...
-
جستوجو در متن
-
آغال پشه
لغتنامه دهخدا
آغال پشه . [ پ َش َ / ش ِ ] (اِ مرکب ) نام درختی که آن را به عربی شجرةالبق گویند. پشه غال . سارخکدار. سارشکدار. لامشگر. کژم . کنجک . ناژین . پشه خار. پشه دار. دردار. و نام دیگرآن سده است . و خریطه گونه ها بر آن پدید آید که پشه در آن جای دارد و بعضی گ...
-
لامشگر
لغتنامه دهخدا
لامشگر. [ م ِ گ َ ] (اِ) درخت پشه غال را گویند و به عربی شجرةالبق خوانند. (برهان ). سده . (جهانگیری ). درخت پشه دار که آن را آغال پشه نیز گویند. (آنندراج ). نام درختی که آن را کژم و پشه دار و سارشکدار و سده و آغال پشه نیز گویند. (جهانگیری ). سارخکدار...
-
گژم
لغتنامه دهخدا
گژم . [ گ ُ ] (اِ) درخت سده را گویند که درخت پشه غال است و بعربی شجرةالبق خوانند. (برهان ). نام درختی است که آنرا دردارو و کنجک و سده و پشه دار و لامشکر و سارشکدار گویند. (جهانگیری ). در غیاث اللغة درخت سدره آمده است . رجوع به شعوری ج 2 ورق 301 شود. ...
-
پشه دار
لغتنامه دهخدا
پشه دار. [ پ َ ش َ / ش ِ] (اِ مرکب ) درختی است چون بید که کیسه بندد و در آن پشه پر شود. نارون . شجرةالبق . سیاه درخت . (انجمن آرا). قره اغاج . بوقیصا. نشم الاسود. دردار. دردارو. (در ادویه ٔ منفردة کتاب قانون تألیف شیخ الرئیس دردارو بمعنی شجرةالبق آم...
-
سارخکدار
لغتنامه دهخدا
سارخکدار. [ رَ ] (اِ مرکب ) سارشکدار، نام درختی است که آن را آغال پشه ، و کژم ، پشه دار، و سده ، و لامشکر،و ناژبن ، و دردار، و پشه خانه ، و پشه غال ، و کنجک نیزخوانند، و بتازی شجرة البق نامند. (جهانگیری ) (شعوری ). درختی باشد که آن را پشه غال و پشه خ...
-
نارون
لغتنامه دهخدا
نارون . [ نارْ وَ ] (اِ) ناروان . (برهان قاطع). درختی است بغایت خوش اندام و پربرگ و سایه دار. (غیاث اللغات ) (از جهانگیری ). درخت بسیارسایه است ، همیشه جوان ، به زمستان و تابستان یکی باشد، برگش به برگ بید مانند است . (نزهة القلوب ). درختی است سخت راس...
-
دار
لغتنامه دهخدا
دار. (اِ) مطلق درخت را گویند. (برهان ) : تن ما چو میوه ست و او میوه داربچینند یکروز میوه ز دار. اسدی .و رجوع به دارگروه شود. || در ترکیبات زیر «دار» بعنوان مزید مؤخر اسم (پساوند) بکار رفته است : اربودار. امروددار. بندق دار. دیب دار. دیودار. سارخکدار...
-
سده
لغتنامه دهخدا
سده . [س َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) (از: سد = صد + ه ، پسوند نسبت ) لغةً بمعنی منسوب بشماره ٔ سد (صد). درباره ٔ علت انتساب این جشن بشماره ٔ مزبور گفته های بسیار آورده اند. بیرونی در التفهیم (ص 257) آرد: «اما سبب نامش به سده چنان است که از او تا نوروز پنج...
-
شجرة
لغتنامه دهخدا
شجرة. [ ش َ ج َ رَ ] (ع اِ) یکی شَجَر و شِجَر. ج ، شَجَرات ، شِجَرات . (از اقرب الموارد). || مؤنث شجر. (اقرب الموارد).- شجرة ابراهیم ؛ پنجنگشت است . بعضی آن را ام غیلان و جمعی شانج دانند و مالیقی نوشته که در فلاجه شجر ابراهیم را عظیم و طویل و کثیرا...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...