کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سارج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سارج
لغتنامه دهخدا
سارج . [ رَ ] (اِ) جانوری است خوش آواز، و آن را سار نیز خوانند. (جهانگیری ). سارجه . سارک . ساری .همان سار یعنی مرغ خردتر از فاخته که آواز خوش داردو بعضی او را هزاردستان گویند. (رشیدی ). نوعی از سار است ، و آن جانوری باشد سیاه و پر خط و خال و کوچکتر ...
-
جستوجو در متن
-
سارجه
لغتنامه دهخدا
سارجه . [ ج َ / ج ِ ] (اِ) همان سار است . (شرفنامه ٔ منیری ). سارج . سارک . ساری . همان سار است . (رشیدی ). رجوع به سار و سارج و سارچه شود.
-
سارچه
لغتنامه دهخدا
سارچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ) بمعنی سارج است که جانور سیاه خوش آواز باشد. (برهان ) (آنندراج ) (شعوری ). رجوع به سار و سارج شود.
-
ساسر
لغتنامه دهخدا
ساسر. [ س َ ] (اِ) سارج . (جهانگیری ) (رشیدی ). سارج . کذا فی لسان الشعراء. (شرفنامه ٔ منیری ). سارج است که سارباشد. (برهان ) (آنندراج ). سار. (استینگاس ) (ناظم الاطباء). رجوع به سار شود.
-
ساروک
لغتنامه دهخدا
ساروک . (اِ) بمعنی سارو باشد که مرغ سخنگوی است . (برهان ). مرغی است سیاهرنگ در هندوستان بسیار، گویند طوطی وار سخن آموزد. (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به سار، سارج ، سارچه ، سارک ، سارنگ ، سارو، ساری ، شار، شارک و شارو شود.
-
سارک
لغتنامه دهخدا
سارک . [ رَ ] (اِ) مرغی است کوچک و خوش آواز. (فرهنگ اسدی ). جانوری است سیاه رنگ که نقطه های سفید دارد و خوش آواز بود، و آن را سار نیز گویند. (جهانگیری ). سارج و سارجه و سارک و ساری ، همان سار یعنی مرغ خردتر از فاخته که آوازخوش دارد و بعضی او را هزارد...
-
سارنج
لغتنامه دهخدا
سارنج . [ رَ ] (اِ) مرغی باشد کوچک . (فرهنگ اسدی ). مرغکی است کوچک و ضعیف . (شرفنامه ٔمنیری ). مرغکی باشد سیاه و کوچک و ضعیف . (برهان ) (آنندراج ). مرغی است خرد و سیاه و به آذربایجان سودان گویند. (رشیدی ) (جهانگیری ) (اوبهی ) . اسرنج . (دزی ج 1 ص 621...
-
سارو
لغتنامه دهخدا
سارو. (اِ) با واو مجهول نام پرنده ای باشد سیاه رنگ ، و در هندوستان بهم میرسد و مانند طوطی سخنگوی است . (الفاظ الادویه ) (برهان ) (آنندراج ). و آن را شار و شارک نیز خوانند. (جهانگیری ) (الفاظ الادویه ) (شعوری ). در این زمان آن را سینا گویند. (شعوری )....
-
ساری
لغتنامه دهخدا
ساری . (اِ) جانوری است که آن را سار نیز خوانند. (جهانگیری ) (شعوری ). پرنده ای است سیاه و خالدار که آن را سار هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). مرغی است سخنگوی سیاه . (اوبهی ). سارجه . (شرفنامه ٔ منیری ) : الا تا درآیند طوطی و سارک الا تا سرایند قمری ...
-
سار
لغتنامه دهخدا
سار. (اِ) پرنده ای است سیاه و خوش آواز که خالهای سفید ریزه دارد. و مرغ ملخ خوار نوعی از آن است . (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). جانوری است پرنده و سیاه رنگ که خالهای سفید دارد و خوش آواز بود. (جهانگیری ). در عربی آن را زرزور و در ترکی صغجق گویند. (...
-
شارک
لغتنامه دهخدا
شارک . [ رَ ] (اِ) مرغی است خوش آواز و کوچک . (لغت فرس ). مرغکی است خوش آواز و کوچک . گویند هزار داستان است . (معیار جمالی ). مرغکی است کوچک و خوش آواز و او را هزارداستان نیز گویند. (اوبهی ). نام جانوری است مشهور که شار نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری ). ...
-
ش
لغتنامه دهخدا
ش . (حرف ) حرف شانزدهم از الفبای فارسی و سیزدهم از حروف هجای عرب و بیست و یکم از حروف ابجد و در حساب ترتیبی نماینده ٔ عدد شانزده است و به حساب جُمَّل آن را به سیصد دارند. نام آن در فارسی و عربی شین است . در تهجی عبرانی که اصل تهجّی عربی است نام این ح...