کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سارت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سارت
لغتنامه دهخدا
سارت . (اِخ ) رودخانه ای است در فرانسه که از دپارتمان (ایالت ) اُرن سرچشمه میگیرد و بالای شهر آنزه برودخانه ٔ ماین می پیوندد ورودخانه ٔ مانس را بوجود می آورد. مسیر آن 285 هزار گز است .
-
سارت
لغتنامه دهخدا
سارت . (اِخ ) یکی از ایالات (دپارتمانهای ) فرانسه است که 6244 هزار گز مربع مساحت و 420400 تن سکنه دارد و کرسی آن شهر مانس است . این دپارتمان به 3 شهرستان (آرندیسمان ) و 33 بخش (کانتن ) و 386 دهستان (کمون ) تقسیم میشود. این ناحیه بعلت جریان رودخانه ٔ ...
-
سارت
لغتنامه دهخدا
سارت . [ رِ ] (اِخ ) (برنار...) از صاحب منصبان گارد ملی فرانسه متولد شهر بردو (1765 - 1858 م .) است که بسال 1795 کنسرواتوار ملی موسیقی فرانسه را بنیاد نهاد.
-
واژههای مشابه
-
شاتونوف سور سارت
لغتنامه دهخدا
شاتونوف سور سارت . [ ت ُ ن ُ ] (اِخ ) مرکز کمون من - اِ - لوار ، از آروندیسمان سگره . واقع در ساحل رود سارت ، دارای 1300تن جمعیت است .
-
واژههای همآوا
-
سارط
لغتنامه دهخدا
سارط.[ رِ ] (ع ص ) فروخورنده . بلعکننده . (منتهی الارب ).
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) ساره . بنت هادان . ابن باخور یکی از دو زن ابراهیم پیامبرو مادر اسحاق است . وی دختر عم ابراهیم و از زیبارویان روزگار خویش بود. وقتی که نمرود در کار ابراهیم عاجز شد و از او خواست که بابل را ترک گوید ابراهیم ساره را نیز با خود از باب...
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) از زنان محدث است . حدیث رااز علم الدین برزالی استاد صلاح الدین صفدی فرا گرفته است . وی به سال 716 درگذشت . (قاموس الاعلام ترکی ).
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) بنت الربعی ، از مشاهیر زنان محدث و از مشایخ امام سیوطی و حفیده ٔ سراج الدین بن الملقن است و علم حدیث را از او فرا گرفته . به سال 869 هَ . ق . درگذشت . (قاموس اعلام ترکی ).
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) بنت قدرخان . زوجه ٔ سلطان مسعود غزنوی [ 432 - 440 هَ . ق . ] است . رجوع به اخبارالدولة السلجوقیه چ محمد اقبال چ لاهور ص 14 شود.
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) نام دختر برادر شیخ ابواسحاق کازرونی [ 352 - 426 هَ .ق . ] است و پدرش حسن بن شهریاربن زادانفرخ بود. رجوع به فردوس المرشدیه چ تهران ص 168 شود.
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ رَ ] (اِخ ) نام زنی است و مولاة بنی هاشم است . (سیره ٔ ابن هشام ). رجوع به عقد الفرید بتحقیق محمد سعید العریان ج 7 ص 304 شود.
-
سارة
لغتنامه دهخدا
سارة. [ سار رَ ] (ع ، ص ) زن شادمان کن . مؤنث سارّ. رجوع به سار شود.
-
صارة
لغتنامه دهخدا
صارة. [ رَ ] (اِخ ) نصر گوید کوهی در دیار بنی اسد، و دیگران گفته اند کوهی است نزدیک فَید، و زمخشری آرد که آن کوهی است در صمد میان تیماء و وادی القری . (معجم البلدان ).