کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سادگی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سادگی
لغتنامه دهخدا
سادگی . [ دَ / دِ ] (حامص ) ساده بودن . عاری بودن از نقش و نگار. بی نقشی . || بی آرایشی .بی زیوری . بی زینتی . || آسانی . مقابل دشواری . || خلوص . بی آمیغی . بساطت . || همواری . صافی . || همواری سخت . لغزانی . لغزندگی : بعد از آن برفتیم و بدان زمین [...
-
واژههای مشابه
-
صاف سادگی
لغتنامه دهخدا
صاف سادگی . [ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) صاف ساده بودن . رجوع به صاف ساده شود.
-
جستوجو در متن
-
بساطت
لغتنامه دهخدا
بساطت . [ ب َ طَ ] (ع اِمص ) سادگی . (ناظم الاطباء). رجوع به بساطة شود.
-
ساده طوری
لغتنامه دهخدا
ساده طوری . [ دَ / دِ طَ / طُو ] (حامص مرکب ) ملایمت و مدارا. سادگی و حماقت . (ناظم الاطباء).
-
ساده وضعی
لغتنامه دهخدا
ساده وضعی . [ دَ / دِ وَ ] (حامص مرکب ) بی هنری . سادگی . حماقت . (ناظم الاطباء).
-
پخمگی
لغتنامه دهخدا
پخمگی . [ پ َ م َ / م ِ ] (حامص ) سادگی .حالت و چگونگی آنکه پخمه است و رجوع به پخمه شود.
-
خوش باوری
لغتنامه دهخدا
خوش باوری . [ خوَش ْ / خُش ْ وَ ] (حامص مرکب ) زودباوری . سهل القبولی . || کنایه از سادگی است .
-
روسفیدی
لغتنامه دهخدا
روسفیدی . [ س َ / س ِ ] (حامص مرکب ) روسفید شدن . || کردار و اعمال بطور شرافت . (ناظم الاطباء). عزت و آبرو. معصومی . سادگی . و رجوع به روسفید شود.
-
ساده پرکار
لغتنامه دهخدا
ساده پرکار. [ دَ / دِ پ ُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) کسی که با وصف سادگی پرکار باشد. (بهارعجم ) (آنندراج ). || معشوق شوخ و عیار. (غیاث اللغات ).
-
چلمنی
لغتنامه دهخدا
چلمنی . [ چ ُ م َ ] (حامص ) در تداول عامه ، به معنی گولی و سادگی و پخمگی است . فریب خوارگی . ابلهی . سفاهت . پفیوزی . و رجوع به چلمن شود.
-
تمسن
لغتنامه دهخدا
تمسن . [ ت ُ س ُ ] (اِخ ) فرانسیس ... شاعر انگلیسی (1859-1907 م .) است و در پرستون متولد شد و زندگی بسیار سختی را گذراند و اشعارش دارای سادگی قابل تحسین و مشحون از عرفان مذهبی است .
-
ندیم
لغتنامه دهخدا
ندیم . [ ن َ ] (اِخ ) علی بیگ (میرزا...). در دهلی می زیسته است و ملازم امرای آن سامان بوده است . او راست :از تو دل مهر و وفا می خواهدسادگی بین که چه ها می خواهد.رجوع به صبح گلشن ص 514 و قاموس الاعلام ج 6 شود.
-
لری
لغتنامه دهخدا
لری . [ ل ُ ] (ص نسبی ) منسوب به لُر. || زبان لران . || (حامص ) سادگی . ساده دلی .- از لُری برآمدن ؛ از روستائیت برآمدن : زاهد از کوه بصد دلبری آمد بیرون داخل شهر شد و از لری آمد بیرون .اشرف .