کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سادر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سادر
لغتنامه دهخدا
سادر. [ دِ ] (ع ص )بی باک . (مهذب الاسماء). آنکه باک ندارد از چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کسی است که جد و اهتمام در کار نکند و به بی پروائی کار کند. (شرح قاموس ) (اقرب الموارد). || بی غم و خیره و شوخ چشم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بی غم . (شم...
-
واژههای همآوا
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (اِخ ) ابن کامل بن بدر عیسی . وی شاعری است نیکوسخن و از شعر وی قصیده ای است که در آن برادر خود بدر را که با ابوهیذام کشته شده یاد کند:لئن قتلت قحطان بدراً فانمااراها نجوم اللیل کارهة ظهرااقام لها سوق الجلاد ابن کامل فانفذها قتلاً و اوجعه...
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (اِخ ) از قراء یمن است از مخلاف سنحان . نابغه گوید : و قد قلت للنعمان لما رأیته یرید بنی حن بثغرة صادرتجنب بنی حن فان ّ لقأهم شدید و ان لم تلق الا بصابر.(معجم البلدان ).
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین بنی عامربن عبدالقیس را. (معجم البلدان ).
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (اِخ ) موضعی است در شام . (معجم البلدان ).
-
صادر
لغتنامه دهخدا
صادر. [ دِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صدور. بازگردنده . مقابل وارد. از جای بیرون آینده . (غیاث اللغات ). رونده (در مورد شخص و شی ٔ هر دو استعمال شود) : ز بهر صادر و وارد پزند هر روزی هزار پخته مر او را همیشه در مطبخ . سوزنی .صیت بزرگی احوال و کرامات و مقا...