کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سادح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سادح
لغتنامه دهخدا
سادح . [ دِ ] (اِخ ) قبیله ای است . (تاج العروس ) (شرح قاموس ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد).
-
سادح
لغتنامه دهخدا
سادح . [ دِ ] (ع ص ) نیکوحال . (مهذب الاسماء). فراخ سال . گویند فلان سادح یعنی فراخ سال است . (شرح قاموس ). آنکه در خصب است . (صراح ). مخصب . (تاج العروس ) (اقرب الموارد) (قطر المحیط). مرد در فراخی و ارزانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
واژههای همآوا
-
ساده
لغتنامه دهخدا
ساده . [ دَ ] (اِ) نام برگ درختی است داروئی و آن را از هندوستان آورند و معرب آن ساذج باشد. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به ساذج شود.
-
ساده
لغتنامه دهخدا
ساده . [ دَ / دِ ] (ص ) بی نقش و نگار. (انجمن آرا) (آنندراج ). بی نقش . (شرفنامه ٔ منیری ). مقابل منقش . (برهان ). قماش خالی از نقوش . (شعوری ). بی نگار. اطلس (در فلک اطلس ) بی نقش . که نقش ندارد.مقابل نگارین و منقش و منقوش و گلدار: پرند ساده بود و پ...