کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخته و آماده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساخته و آماده
لغتنامه دهخدا
ساخته و آماده . [ت َ / ت ِ وُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ساخته وپرداخته . حاضر و آماده : چون این مکار غدار بیاید، ساخته و آماده باید بود. (کلیله و دمنه ).
-
واژههای مشابه
-
ساخته بودن
لغتنامه دهخدا
ساخته بودن . [ ت َ / ت ِ دَ ] (مص مرکب ) یا نبودن کاری از کسی یا کسانی . انجام آن توانستن یا نتوانستن : این کار از من ساخته نیست .
-
ساخته روی
لغتنامه دهخدا
ساخته روی . [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) شرمنده که روی خود ترش کرده باشد. || کسی که روی خود بتکلف آراسته باشد. (غیاث ) (آنندراج ) : پیش رویش بهشت ساخته روی حبذا خوی صاحب این روی .نورالدین ظهوری (از آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
آمادن
لغتنامه دهخدا
آمادن . [ دَ ] (مص ) ساختن . بساختن . بسیجیدن . بسغدن . سغدن . آسغدن . برساختن . مهیا کردن . مهیا شدن . تهیه . آماده کردن . آماده شدن . آراستن . معدات فراهم کردن . مستعد کردن . ساز کردن . راست کردن . تیارکردن . || پر و مملو گردانیدن . (برهان ).
-
روبراه
لغتنامه دهخدا
روبراه . [ ب ِ ] (ص مرکب ) عازم حرکت و سفر. (فرهنگ نظام ). رجوع به روبراه شدن و روبراه کردن شود. || آماده . (آنندراج ). آماده و مهیا و حاضر برای کار. || مرتب و منظم و آراسته . (ناظم الاطباء). || شخص مطیع امین مشغول به کار خود. (از فرهنگ نظام ). || بر...
-
بسیجنده
لغتنامه دهخدا
بسیجنده . [ ب َ ج َ دَ / دِ] (نف ) بسیچنده . شخصی را گویند که استعداد و سامان کاری کند و آماده و مهیا سازد. (برهان ). آماده و مهیا کننده (ناظم الاطباء). اسم فاعل است از بسیچیدن . یعنی حاضرشونده و حاضر کننده . (مجمعالفرس ) : چو شد هفته و کار شد ساخته ...
-
مستعد
لغتنامه دهخدا
مستعد. [ م ُ ت َ ع ِدد ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعداد. مهیا و آماده شده به کاری . (اقرب الموارد). ساختگی و آمادگی چیزی دارنده . (غیاث ) (آنندراج ). آماده . آراسته . مهیا. ساخته . حاضر. رجوع به استعداد شود : چون ... فضیحت خویش بدید... مستعد و متشمر روی...
-
میان بسته
لغتنامه دهخدا
میان بسته . [ یام ْ ب َ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) که کمر خود را با چیزی بسته باشد. که کمر بر میان بسته باشد. بسته میان . کمربسته . که کمر یا چیزی دیگر بر میانش بسته باشد : نباتی میان بسته چون نیشکربر او مشتری از مگس بیشتر. سعدی (بوستان ). || کنایه از ...
-
ممهد
لغتنامه دهخدا
ممهد. [ م ُ م َهَْهََ ] (ع ص ) گسترانیده شده . (ناظم الاطباء). گسترده شده . (غیاث اللغات ). نیک گسترده . آماده کرده . آماده . آسان کرده . فراهم کرده . مهیا. (یادداشت مرحوم دهخدا) : سزاوارتر کسی به مسرت و ارتیاح اوست که جانب او دوستان را ممهد باشد. (ک...
-
استعداد
لغتنامه دهخدا
استعداد. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) آماده شدن . آماده گشتن . (منتهی الارب ). آمادگی کردن . مهیا شدن . تهیؤ. آمادگی . (غیاث ): از استعداد و عزیمت معاودت حرب اعلامی کرده بودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 339). || ساختن . ساز. ساخت . عُدّه : استعداد سفر؛ ساختن سفر...
-
مجظئر
لغتنامه دهخدا
مجظئر. [ م ُ ظَ ءِرر ] (ع ص ) آماده ٔ شر و بدی گویا که ایستاده است و گویند مالک مجظئراً؛ یعنی چرا آماده ٔ شر هستی . (منتهی الارب ). آماده ٔ شر و بدی گویا که ایستاده است . (آنندراج ). آماده ٔ شر و بدی و کسی که ایستاده است برای فتنه و فساد. || بلند وطو...
-
موهب
لغتنامه دهخدا
موهب . [ هَِ ] (ع ص ) آنکه آماده می کند. || چیزی که دست می دهد و آماده می شود. (ناظم الاطباء). || چیزی همیشه باشنده . (آنندراج ). چیزی که همیشه می باشد. || آماده و مهیا شده . (ناظم الاطباء). آماده و توانا: أصبح فلان موهباً؛ أی معداً قادراً. (از منت...
-
حاضر و آماده
لغتنامه دهخدا
حاضر و آماده . [ ض ِ رُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) از اتباع است . رجوع به آماده شود.