کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساخته شده از علف وگیاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساخته کاچار
لغتنامه دهخدا
ساخته کاچار. [ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) آماده . با اسباب . بسامان و به اندام : اکنون سور است و مردم آید بسیارکارشگرف است و صحن ساخته کاچار.نجیبی .
-
ساخته لگام
لغتنامه دهخدا
ساخته لگام . [ ت َ / ت ِ ل ُ / ل ِ ] (ص مرکب ) گردنکش و توسن . سرکش ، کذا فی المجمع. (شعوری ).
-
ساخته و آماده
لغتنامه دهخدا
ساخته و آماده . [ت َ / ت ِ وُ دَ / دِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ساخته وپرداخته . حاضر و آماده : چون این مکار غدار بیاید، ساخته و آماده باید بود. (کلیله و دمنه ).
-
ساخته و پرداخته
لغتنامه دهخدا
ساخته و پرداخته . [ت َ / ت ِ وُ پ َ ت َ / ت ِ ] (ترکیب عطفی ، ص مرکب ) ساخته و به اتمام رسیده . ساخته و آماده . حاضر و آماده .
-
جستوجو در متن
-
منقل
لغتنامه دهخدا
منقل . [ م ُ ق َ ] (ع ص ) کفش نیک ساخته . || گوسپندی که از علف زاری به علف زاری رود. || بیان کرده شده و تقریرشده . (ناظم الاطباء).
-
جفیف
لغتنامه دهخدا
جفیف . [ ج َ ] (ع ص ) علف خشک . (منتهی الارب ). علف خشکیده . گیاه آب ازدست داده و خشک شده . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). مقابل قَفیف ، یعنی علف نیم خشک . (از منتهی الارب ).
-
بی خو
لغتنامه دهخدا
بی خو. [ خ َ / خُو ] (ص مرکب ) وجین شده . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمینی که از علف و گیاهان هرزه پاک شده باشد. بدون علف هرزه . (از فهرست ولف ). و رجوع به بی خو کردن شود.
-
نفاء
لغتنامه دهخدا
نفاء. [ ن ُ ف َءْ ] (ع اِ) پاره ای علف پراکنده رسته . (صراح ). پاره های علف و گیاه پراکنده رسته ، یا سبزه زار مجتمع و فراهم آمده بریده و جدا از علف زار بزرگ و کلان افزون و بالیده بر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). پاره های پراکنده از علف و گیاه ، و م...
-
علف خوار
لغتنامه دهخدا
علف خوار. [ ع َ ل َ خوا / خا ] (نف مرکب ) هرکه علف خورد. علف چر. گیاهخوار. علف خواره . || (اِ مرکب ) چراگاه و علف زار. (ناظم الاطباء). علف چر : علفخوار و مرغزارها قوریغ کردند و از چرانیدن چهارپایان محفوظ گردانید. (جهانگشای جوینی ). از چرانیدن چهارپای...
-
متناتل
لغتنامه دهخدا
متناتل . [ م ُ ت َ ت ِ ] (ع ص ) علف دراز و انبوه . (آنندراج ) (منتهی الارب ). علف دراز شده وانبوه گشته . (ناظم الاطباء). و رجوع به تناتل شود.
-
حصری
لغتنامه دهخدا
حصری . [ ح ِ ] (ع اِ) کشتی خرد که بسازند از کرته وگیاه . (مهذب الاسماء). در نسخه ای : از کرنه و گیاه .
-
متربع
لغتنامه دهخدا
متربع. [ م ُ ت َ رَب ْ ب ِ ] (ع ص ) ستور که علف بهاری خورده و فربه شود. (آنندراج ). فربه شده ٔ از علف بهاری . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || کسی که چهارزانو می نشیند. (ناظم الاطباء). به چهارزانو نشیننده . (از منتهی الارب ).
-
ترجین
لغتنامه دهخدا
ترجین . [ ت َ ] (ع مص ) بازداشتن ستور را در منزل بر علف . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازداشتن ستور را در خانه جهت علف . (ناظم الاطباء). بازداشتن ستور از علف و نفرستادن آن به چراگاه . (از شرح قاموس ترکی ). بازداشتن چهارپا...
-
اعتلاف
لغتنامه دهخدا
اعتلاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) علف خوردن ستور. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب )(آنندراج ). علف خوردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). علف خوردن چارپایان . (از اقرب الموارد).