کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساختن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ساختن
لغتنامه دهخدا
ساختن . [ ت َ ] (مص ) بناء. بناکردن . عمارت . عمارت کردن .برآوردن . پی افکندن . بن افکندن . بنیان : دور ماند از سرای خویش و تبارنسری ساخت بر سر کهسار. رودکی .ساختن سیاوش گنگ دژ را. (ازعناوین شاهنامه ).به ایران پدر را بینداختی بتوران همی شارسان ساختی ...
-
واژههای مشابه
-
عرضه ساختن
لغتنامه دهخدا
عرضه ساختن . [ ع َ ض َ / ض ِ ت َ ] (مص مرکب ) نشان دادن . ارائه دادن . عرضه کردن . عرضه دادن : چون بیابد برده ای را خواجه ای عرضه سازد از هنر دیباچه ای .مولوی .
-
عشوه ساختن
لغتنامه دهخدا
عشوه ساختن . [ ع ِش ْ وَ / وِ ت َ ] (مص مرکب ) فریب ساختن . فریب در کار آوردن : چو نان طلب کنم از شاه عشوه سازد قوتم چو آب خواهم از ایام زهر دارد پیشم .خاقانی .
-
ظله ساختن
لغتنامه دهخدا
ظله ساختن . [ ظُل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) تعویل . (تاج المصادر بیهقی ). باران گریز ساختن .
-
کمین ساختن
لغتنامه دهخدا
کمین ساختن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کمینگاه ساختن و به انتظار ماندن . (ناظم الاطباء). کمین کردن . (فرهنگ فارسی معین ) : کمین ساختم در پس پشت اوی نماندم بجز باد در مشت اوی . فردوسی .دمان باز و یوزان بر آهوبره کمین ساخته بر که و بر دره . فردوسی .که بر ...
-
کله ساختن
لغتنامه دهخدا
کله ساختن . [ ک ِل ْ ل َ / ل ِ ت َ ] (مص مرکب ) کله بستن . کله زدن : بر آن آشیان رفت و سر برفراخت تو گفتی ز دیبا یکی کله ساخت . اسدی .و رجوع به کله [ ک ِ ل ل َ ] و کله بستن و کله زدن شود.
-
کلیشه ساختن
لغتنامه دهخدا
کلیشه ساختن . [ ک ِ ش ِ ت َ ] (مص مرکب ) آماده کردن کلیشه . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلیشه شود.
-
گنبد ساختن
لغتنامه دهخدا
گنبد ساختن . [ گُم ْ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از سرین خود برداشتن برای فعل بد. (غیاث ) (آنندراج ) : فرداست که بهر یک لب نان پسرت گنبد سازد به صنعت چارمنار.ملاطغرا (از آنندراج ).
-
گنجینه ساختن
لغتنامه دهخدا
گنجینه ساختن . [ گ َ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) گنجینه نهادن . توده کردن . انبار کردن . انباشتن : تقلیف ؛ خرما که خسته دورکرده در مشک و آوند درکرده گنجینه سازند. کنبه فی جرابه کنباً؛ گنجینه ساخت آن را در انبان خود. (منتهی الارب ).
-
کشتن ساختن
لغتنامه دهخدا
کشتن ساختن . [ ک ُ ت َ ت َ ] (مص مرکب ) نابود کردن . از بین بردن . اعدام کردن . به قتل آوردن . (یادداشت مؤلف ). || قربانی کردن . تضحیة. (یادداشت مؤلف ). اذباح . (تاج المصادر بیهقی ).
-
کینه ساختن
لغتنامه دهخدا
کینه ساختن . [ ن َ / ن ِ ت َ ] (مص مرکب ) دشمنی کردن . خصومت ورزیدن . جنگ کردن : چنین داد پاسخ فرامرز بازکه با شیر درّنده کینه مساز.فردوسی .
-
کوتاه ساختن
لغتنامه دهخدا
کوتاه ساختن . [ ت َ ] (مص مرکب ) کم کردن درازی چیزی . (فرهنگ فارسی معین ) : زبان خامه را کوتاه سازم از سر نامه که در عرض شکایاتم حکایت گشت طولانی . وحشی (از فرهنگ فارسی معین ).تمریط؛ کوتاه ساختن آستین جامه را چندانکه همچو چادر گردد. (منتهی الارب ). |...
-
گچ ساختن
لغتنامه دهخدا
گچ ساختن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب )تهیه کردن گچ برای دادن به بنا. آمیختن آب در گچ .
-
کباب ساختن
لغتنامه دهخدا
کباب ساختن . [ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) کباب کردن : داد لبش چون نمک بوی بنفشه به صبح بر نمکش ساختم مردم دیده کباب .خاقانی .