کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ساحل 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ساحل الحیات
لغتنامه دهخدا
ساحل الحیات . [ح ِ لُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) کرانه ٔ عمر. پایان عمر. به ساحل الحیات رسیدن کسی یعنی آفتاب عمرش بر لب بام بودن : و قاضی قضاة بوسلیمان داودبن یونس اتباه اﷲ که اکنون بر جای است مقدم تر و بزرگتر این شهر هرچند به ساحل الحیوة رسیده است افگار ...
-
ساحل خانه
لغتنامه دهخدا
ساحل خانه . [ ح ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) ساحل سرای . سرائی که در کنار دریا باشد. (ناظم الاطباء).
-
ساحل سرای
لغتنامه دهخدا
ساحل سرای . [ ح ِ س َ ] (اِ مرکب ) ساحل خانه . (از ناظم الاطباء). رجوع به همین کلمه شود.
-
ساحل گاه
لغتنامه دهخدا
ساحل گاه . [ ح ِ ] (اِ مرکب ) ساحل . کنار دریا. کنار رود : ازین گردابه چون باد بهشتی بساحلگاه قطب آورده کشتی . نظامی .رجوع به ساحل شود.
-
ساحل نشین
لغتنامه دهخدا
ساحل نشین . [ ح ِ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) کناره نشین . آنکه در کناردریا، یا رودی بزرگ خانه دارد. رجوع به ساحل شود.
-
ارژانتن ساحل کرز
لغتنامه دهخدا
ارژانتن ساحل کرز. [ اَ ت ُ ن ِ ح ِ ل ِ کْرُ ] (اِخ ) (بتلفظ رومی : اَرْگِنْتوماگوس ) کرسی ناحیه اَندر، در30 هزارگزی شاتُرو، در کنار کرُز، دارای 6118 تن سکنه . مرکز ماهوت سازی و منسوجات و کوزه گری و کاغذ و پشم بافی است و در آن آثاری کهن از رومیان برجا...
-
جستوجو در متن
-
قراح
لغتنامه دهخدا
قراح . [ ق ُ ] (اِخ ) ساحل دریای قطیف . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). قریه ای است در ساحل دریا. (معجم البلدان ).
-
صیر
لغتنامه دهخدا
صیر. (اِخ ) کوهی است بر ساحل بین صیراف و عمان . (معجم البلدان ).
-
استاندال
لغتنامه دهخدا
استاندال . [ اِ ] (اِخ ) شهری به آلمان (پروس )، واقع در ساحل اوشت .
-
غات
لغتنامه دهخدا
غات . (اِخ ) سلسله ای از کوههای هند که اوائل دشت دکن را در ساحل بحر عمان (غات غربی ) و در ساحل خلیج بنگاله (غات شرقی ) را تشکیل میدهد.
-
سارا
لغتنامه دهخدا
سارا. (اِخ ) نام جائی است در ساحل بحر عمان و گویند در آنجا عنبری بغایت بی نظیر وجود دارد. (شعوری ) .
-
عرابة
لغتنامه دهخدا
عرابة. [ ع َرْ را ب َ ] (اِخ ) عرابة طبی از اعمال عکا به ساحل شام است . (معجم البلدان ).
-
زمی
لغتنامه دهخدا
زمی . [ زَم ْ می ] (ص نسبی ) منسوب است به زم که بلدی است در ساحل جیحون . (انساب سمعانی ).
-
ریگ
لغتنامه دهخدا
ریگ . (اِخ ) بندری است در جنوب ایران ، در ساحل خلیج فارس و شمال بندر بوشهر. (فرهنگ فارسی معین ).