کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سابون
لغتنامه دهخدا
سابون . (اِ) رجوع به صابون شود.
-
سابون
لغتنامه دهخدا
سابون . (اِخ ) ناحیه ای است به قرب بحرین . (نزهة القلوب ص 137).
-
واژههای همآوا
-
صابون
لغتنامه دهخدا
صابون . (اِخ ) ج ِ صابی در حالت رفع (به قرائت مردم مدینه ) و در حالت نصبی و جری صابین خوانند. رجوع به تاج العروس ، نهایة و تفسیر ابوالفتوح شود.
-
صابون
لغتنامه دهخدا
صابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم ز...
-
جستوجو در متن
-
ازر
لغتنامه دهخدا
ازر. [ ] (اِخ ) موضعی در جنوب غربی خلیج فارس : شهرستان آنرا [ بحرین را ] هجر گفته اند اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آنرا بالحسا و قطیف و ازر و الاره و فروق و بینونه و سابون و دارین و غابه از ملک عرب شمرده اند اکنون جزیره ٔ بحرین داخل فارس است و ا...
-
غابة
لغتنامه دهخدا
غابة. [ ب َ ] (اِخ ) قریه ای است در بحرین . (معجم البلدان ). و در نزهة القلوب حمداﷲ مستوفی ذیل بحرین آرد: و شهرستان آن [بحرین ] را [هجر] گفته اند، اردشیر بابکان ساخت و در زمان سابق آن را بالحسا و ازر والاره و فروق و بینونة و سابون و دارین و غابة از م...
-
هجر
لغتنامه دهخدا
هجر. [ هََ ج َ ] (اِخ ) نام شهری که مرکز بحرین است . و با الف و لام (الهجر) نیز آورده اند. و تمام ناحیه ٔ بحرین را نیز هجر گفته اند و این صواب است . (از معجم البلدان چ جدید). نام شهری است در قسمت شمال شرقی و موسوم به الحساء بحرین از جزیرةالعرب ، در س...
-
صابون
لغتنامه دهخدا
صابون . (معرب ، اِ) سابون است . گرم و خشک ، مفرح جسد، منضج ، ملین ، مدرّ و جالی است . (منتهی الارب ). از مخترعات هرمس است ، و طریق ساختن او آن است که از قلی یک جزو و از آهک نصف او، نرم سائیده در ظرفی یا حوضی کرده با پنج مثل آن آب و تا دو ساعت بر هم ز...