کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابق بر این پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سابق محله
لغتنامه دهخدا
سابق محله . [ ب ِ م َ ح َل ْ ل َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هزار جریب بخش چهار دانگه ٔ شهرستان ساری واقع در 84 هزارگزی شمال خاوری کیاسر. کوهستانی و سردسیر و آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات و ارزن است . و 175 تن سکنه دارد که مردان آن بزراعت و صنایع ...
-
سابق الانعام
لغتنامه دهخدا
سابق الانعام . [ ب ِ قُل ْ اِ ] (ع ص مرکب ) منعم قدیم . ولینعمت دیرین . آنکه از پیش انعام می کرده است : چه جرم دید خداوند سابق الانعام که بنده در نظر خویش خوار میدارد.سعدی (گلستان ).
-
سابق البیان
لغتنامه دهخدا
سابق البیان . [ ب ِ قُل ْ ب َ ] (ع ص مرکب ) در پیش گفته شده . سابق الذکر. مذکور. مزبور.
-
سابق الحاج
لغتنامه دهخدا
سابق الحاج . [ ب ِ قُل ْ حاج ج / حاج ] (ع اِ مرکب ) پیشرو حجاج ، پیشاهنگ قافله ٔ حجاج . آنکه پیشاپیش کاروان حجاج بشهر آید و خبر فرارسیدن آنان باز دهد : چون سابق الحاج دررسید و خبر داد که قافله آمد من تا به فرات استقبال کردم . (اسرار التوحید ص 299).
-
سابق الحاج
لغتنامه دهخدا
سابق الحاج . [ ب ِقُل ْ حاج ج / حاج ] (اِخ ) سعیدبن بیان همدانی مکنی با بو حنیفه و ملقب به سابق الحاج یا سائق الحاج از ثقات محدثان امامیه و از روات حضرت صادق (ع ) بوده است . رجوع به ریحانة الادب ج 2 ص 147 و ج 5 ص 48 شود.
-
سابق الدوله
لغتنامه دهخدا
سابق الدوله . [ ب ِ قُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) (امیر... رستم ) حاکم گوشواره (یا گلپایگان ) در اوائل قرن هفتم بود. رجوع به سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 195 بخش انگلیسی شود.
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِ قُدْ دی ] (اِخ ) (امیر... رشید) از امرای سلطان ابوالفتح غیاث الدین مسعودبن محمد (527 - 547) ازسلجوقیان عراق بوده و در عصیان پر نقش بازدار بیاری آن سلطان شتافت . (اخبار الدولة السلجوقیه ص 107).
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِ قُدْ دی ] (اِخ ) (خواجه ...) وزیر الوند میرزا از امرای آق قویونلو در آذربایجان بود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 445 شود.
-
سابق الدین
لغتنامه دهخدا
سابق الدین . [ ب ِقُدْ دی ] (اِخ ) در روزگار علاءالدین کیقباد بن فرامرز بن کیکاوس از سلجوقیان روم کوتوال قلعه ٔ لولوه ازشهرهای آسیای صغیر بود. وقتی عصیان کرد مجیر الدین امیر شاه از نواب معتبر خود یکی را با پسر طفل خویش بدان قلعه (لولوه ) فرستاد تا بع...
-
سابق الذکر
لغتنامه دهخدا
سابق الذکر. [ ب ِ قُذْ ذِ ] (ع ص مرکب ) پیش گفته . در بالا گفته شده . مذکور. مزبور.نامبرده . مسطور. مشارالیه . سالف الذکر. مارالذکر.
-
سابق العلم
لغتنامه دهخدا
سابق العلم . [ ب ِ قُل ْ ع ِ ] (ع اِ مرکب ) در اصطلاح طب پیش بینی و تشخیصی است که طبیب با ملاحظه ٔ احوال بیمار درباره ٔ بهبود یا وخامت حال او در آینده میکند. (بحر الجواهر). و رجوع به تقدمة المعرفة شود.
-
سابق العلة
لغتنامه دهخدا
سابق العلة. [ ب ِ قُل ْ ع ِل ْ ل َ ] (ع اِ مرکب ) تقدمة المعرفة. (بحر الجواهر). رجوع به سابق العلم و تقدمة المعرفه شود.
-
علینقی سابق
لغتنامه دهخدا
علینقی سابق . [ ع َ ن َ ی ِ ب ِ ] (اِخ )ابن محمدصالح مازندرانی . متخلص به سابق . وی برادر آقامحمدسعید و نواده ٔ دختری محمدتقی مجلسی بود. او پس از برادرش ، به هند سفر کرد و اورنگ زیب عالمگیر را مدح کرد و به امر او شاهنامه ای سرود و در حدود سال 1083 هَ...
-
جستوجو در متن
-
بر کردن
لغتنامه دهخدا
بر کردن . [ ب ُ ک َدَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، دوام آوردن . (یادداشت مؤلف ). زنده ماندن . بر جای ماندن . بجای ماندن : این بچه زیر دست این نامادریها بر نمی کند. یهودی در آذربایجان بر نمی کند. زیر دست این ناکس هیچ کس بر نمی کند. به تن او جاجیم هم ...