کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
سابع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
سابع
لغتنامه دهخدا
سابع. [ ب ِ ] (ع ص ) هفتم . (غیاث ) (آنندراج ) (منتهی الارب ). السابع من العدد بین السادس والثامن . (قطر المحیط) (اقرب الموارد). ج ، سَبَعَه و سابعون . || هفت تو کننده . هفت لا کننده . سبع الحبل ؛ حبله علی سبع قوی فهو سابع. (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
باباکلیمان سابع
لغتنامه دهخدا
باباکلیمان سابع. [ ک َ ل ِب ِ ] (اِخ ) رجوع به الحلل السندسیة ج 2 ص 251 شود.
-
جستوجو در متن
-
سابعة
لغتنامه دهخدا
سابعة. [ ب ِ ع َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث سابع. رجوع به سابع شود. || نزد منجمان عبارت است از شش یک عشر سادسه . (قطر المحیط). یک جزء از شصت جزء سادسة. و سابعة تقسیم شده است به شصت ثامنة. ج ، سوابع.
-
ربع مقبل
لغتنامه دهخدا
ربع مقبل . [ رُع ِ م ُ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) ربعی که میان عاشر و طالع از فلک واقع است و نظیرآن میان رابع و سابع است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
ربع مؤنث
لغتنامه دهخدا
ربع مؤنث . [ رُ ع ِ م ُ ءَن ْ ن َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح احکام نجوم ) ربعی که میان طالع و سابع و عاشر است . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
سادس
لغتنامه دهخدا
سادس . [ دِ ] (ع ص ) ششم . (مهذب الاسماء) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ) (غیاث ) (دهار) (آنندراج ). عدد واقع بین خامس و سابع. (اقرب الموارد). و آن را به سات و سادی نیز بدل نمایند. رجوع به تاج العروس و منتهی الارب در ماده ٔ [ س ت ت ] و سات و سادی در این لغت...
-
ضالة
لغتنامه دهخدا
ضالة. [ ضال ْ ل َ ] (ع ص ) شتر که بی شبان و صاحب در جای هلاک باشد. (منتهی الارب ). گمشده (مذکر و مؤنث در وی یکسانست ). (منتهی الارب ) (دهار). گم گشته از حیوان (مذکر و مؤنث ) و جز آن . ضایعه . چیزی گمشده . (منتخب اللغات ). و در شعر بتخفیف نیز آمده ا...
-
ذومصة
لغتنامه دهخدا
ذومصة. [ م َص ْ ص َ ] (اِخ ) صاحب کشاف اصطلاحات الفنون در ذیل کلمه ٔ سبعیة گوید: السبعیة فرقة من غلاة الشیعة. لقبوا بذلک لانهم زعموا ان النطقاء بالشریعة ای الرسل سبعُ: آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و محمد و محمد المهدی سابع النطقاء و بین کل اثنین...
-
مشکول
لغتنامه دهخدا
مشکول . [ م َ ] (ع ص ) آن است که یک دست و یک پای سفید دارد. (مهذب الاسماء) (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). در عربی یک دست و یک پای سفید را گویند از دواب . (برهان ) (آنندراج ). || اسبی که دارای شکال یعنی پای بند باشد. (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط)...
-
بیوت
لغتنامه دهخدا
بیوت . [ ب ُ ] (ع اِ) ج ِ بَیْت . (منتهی الارب ). خانه ها. رجوع به بیت شود. || (اصطلاح نجوم )دوازده قسمت فرضی منطقةالبروج که ابتدا از طالع در خلاف جهت حرکت یومی شمرده میشوند. (خانه ٔ اول ، خانه ٔ دوم ، ... خانه ٔ دوازدهم )، و در علم احکام نجوم اهمیت ...
-
صاعد خبوشانی
لغتنامه دهخدا
صاعد خبوشانی . [ ع ِ دِ خ َ ] (اِخ ) صاحب لباب الالباب گوید: صدر اجل زین الدین صاعد خبوشانی (ره ) صدری باذل بادل ، سحاب بنان ، شهاب بیان که در خراسان لقب حاتم الزمانی بر قامت او چست آمده بود و کلیدار سلطان سکندر بوده و در آن سال که ممالک ماوراءالنهر ...
-
مکرم
لغتنامه دهخدا
مکرم . [ م ُ ک َرْ رَ ] (ع ص ) گرامی کرده شده و بزرگ داشته شده . (آنندراج ). گرامی شده و تعظیم شده و توقیر کرده شده و احترام کرده شده و عزیز داشته شده . (ناظم الاطباء). گرامی داشته . گرامی . مُبَجَّل . معظم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : نزدیک کردگا...
-
وتد
لغتنامه دهخدا
وتد. [ وَ ت َ ] (ع مص ) میخ کوفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). میخ زدن . (تاج المصادر). || کوفته شدن میخ . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ثابت گردیدن . (منتهی الارب ). || (اِ) میخ . (مهذب الاسماء). میخ در زمین باشد یا دیوار. (منتهی الارب ) (آنندراج )....