کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زی زی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زی زی
لغتنامه دهخدا
زی زی . (ع اِ) (از «زی ز») حکایت آواز پریان . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجوع به زیزم شود.
-
واژههای همآوا
-
زیزی
لغتنامه دهخدا
زیزی . (اِخ ) عزیزی . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6). رجوع به عزیزی شود.
-
زیزی
لغتنامه دهخدا
زیزی . [ زَ زا ] (ع اِ) (از «زی ز») زمین درشت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زیزاء. (اقرب الموارد). || پشته ٔ خرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بهر دو معنی رجوع به زیزاء شود.
-
زیزی
لغتنامه دهخدا
زیزی . [ زا ] (اِخ ) موضعی است به شام . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
ضیزی
لغتنامه دهخدا
ضیزی . [ زا ] (ع ص ) قسمةٌ ضیزی ؛ قسمت ناراست (لغةً فی الهمزة، ای ضئزی ). (منتهی الارب ). قسمةٌ جائره ، قال اﷲ تعالی : قسمةٌ ضیزی (قرآن 22/53)؛ ای جائرة. بهره ٔ کم کرده . بهره ٔ ناراست . قسمت ناقصه . بهره ٔ به ستم . قسمت غیرعادله . بخش بیدادی .
-
جستوجو در متن
-
عزیزی
لغتنامه دهخدا
عزیزی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بویراحمد سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . سکنه ٔ آن 150 تن . آب آن از چشمه و رودخانه . محصول آن غلات و پشم و لبنیات است . این آبادی را زی زی هم می نامند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
خوش انگشت
لغتنامه دهخدا
خوش انگشت . [ خوَش ْ / خُش ْ اَ گ ُ ] (ص مرکب ) دارای انگشت نیکو. || هنرمندی که بخوبی و شایستگی چیزی را بسازد. || مطرب و نوازنده ٔ خوب . نیکونواز. خوش نواز. خوب ساززن : کام ران و کام یاب و شاد باش و دیر زی زی خوش انگشتان بپوی و زی دل افروزان نگر.ازرق...
-
ژی
لغتنامه دهخدا
ژی . (اِ) صورتی از زی و جی ، ریشه ٔ زیستن و زندگی کردن . رجوع به زی و جی و زیستن شود.
-
غاسپزیه
لغتنامه دهخدا
غاسپزیه . [ پ َ زی ی َ ] (اِخ ) رجوع به گاسپزی شود.
-
تادیزی
لغتنامه دهخدا
تادیزی . [ زی ی ] (ص نسبی ) منسوب به تادیزه .
-
بابایزید
لغتنامه دهخدا
بابایزید.[ ی َ زی ] (اِخ ) رجوع به امامزاده ٔ بابایزید شود.
-
هزیل
لغتنامه دهخدا
هزیل . [ هَِ زْ زی ] (ع ص ) کثیرالهزل . (اقرب الموارد).
-
قفقازیه
لغتنامه دهخدا
قفقازیه . [ ق َ زی ی َ ] (اِخ ) قفقاز. رجوع به قفقاز شود.