کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیر پا خالی کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زیر آمدن
لغتنامه دهخدا
زیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) فرودآمدن . پایین آمدن . (ناظم الاطباء) : چو دیدش درآمدز گلرنگ زیرهم از پشت شبرنگ شاه دلیر. فردوسی .قضا را همائی بیامد و بانگ میداشت و برابر تخت پاره ای دورتر به زیر آمد و به زمین نشست . (نوروزنامه ). بحکم فرمان آنجا ش...
-
زیر قلیانی
لغتنامه دهخدا
زیر قلیانی .[ رِ ق َ ] (اِ مرکب ) طعام بامداد. ناشتا. صبحانه .
-
زیر قیصران
لغتنامه دهخدا
زیر قیصران . [ رِ ق َ / ق ِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوایی از موسیقی . نام لحنی از موسیقی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : مطربان ساعت بساعت بر نوای زیر و بم گاه سروستان زنند امروز گاهی اشکنه گاه زیر قیصران و گاه تخت اردشیرگاه نوروز بزرگ و گه نوای...
-
صدای زیر
لغتنامه دهخدا
صدای زیر. [ ص َ / ص ِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به زیر شود.
-
چار زیر
لغتنامه دهخدا
چار زیر. [ ] (اِخ ) نام محلی کنار راه کرمانشاه و قصر شیرین میان شاه پسند و حسن آباد.
-
ده زیر
لغتنامه دهخدا
ده زیر. [ دِه ْ ] (اِخ ) دهی است از دهستان و بخش کردیان شهرستان جهرم . واقع در 10هزارگزی خاور قطب آباد.سکنه ٔ آن 733 تن . آب آن از چشمه و قنات شور و آب باران تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
رود زیر
لغتنامه دهخدا
رود زیر. (اِخ ) رجوع به قلعه محمود شود.
-
اسطلخ زیر
لغتنامه دهخدا
اسطلخ زیر. [ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان شاندرمن بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش ، واقع در 5000 گزی شمال بازار شاندرمن و 11000 گزی شمال ماسال . جلگه ٔ معتدل مرطوبی . سکنه 386 تن . شیعه ، طالشی ، فارسی . آب آن از رودخانه ٔ شاندرمن . محصول آن برنج ، مختصر ...
-
زیر از میانه
لغتنامه دهخدا
زیر از میانه . [ اَ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) کنایه از زبون بودن و بد بودن باشد. (برهان ). یعنی زبون . (فرهنگ رشیدی ). کنایه از زبون باشد. (انجمن آرا). بمعنی چیز زبون کمتر از حد وسط است . (انجمن آرا) (آنندراج ). زبون و سست و ناتوان و خوار و پست و درمانده...
-
غدد زیر آرواره
لغتنامه دهخدا
غدد زیر آرواره .[ غ ُ دَ دِ رِ آرْ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) یکی از انواع غدد بزاقی . رجوع به غدد بزاقی شود.
-
خط زیر نگین
لغتنامه دهخدا
خط زیر نگین . [ خ َطْ طِ رِ ن َ / ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نوشته زیر نگین انگشتری : شود در صفحه ٔ خاتم خط زیر نگین نامم میرابوالقاسم موسوی (از آنندراج ).ز بس در دیده ام یاقوت اشک آتشین باشدنگه در چشم من هم چون خط زیر نگین باشد.علی رضای تجلی (ا...
-
جستوجو در متن
-
پهلو خالی کردن
لغتنامه دهخدا
پهلو خالی کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پهلو تهی کردن . شانه خالی کردن .
-
خالی گردانیدن
لغتنامه دهخدا
خالی گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) تهی کردن از چیزی .- خالی گردانیدن سرای یا خانه ؛ خانه را تخلیه کردن . ساکنان خانه را از خانه بیرون بردن .- خالی گردانیدن مجلس ؛ مجلس را خلوت کردن . مجلس را بی اغیار کردن .
-
خانه خالی کردن
لغتنامه دهخدا
خانه خالی کردن . [ ن َ / ن ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) منزل را تخلیه کردن . خانه را خالی کردن : از بد و نیک خانه خالی کردبا پریرخ سخن سگالی کرد.نظامی .