کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیرک
لغتنامه دهخدا
زیرک . [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان موردستان است که در بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس واقع است و 180 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
زیرک
لغتنامه دهخدا
زیرک . [ رَ ] (ص ) دانا و حکیم و فهیم و مُدرِک و صاحب هوش . (برهان ) (آنندراج ) (از غیاث ) (از جهانگیری ). دانا و حکیم و فهیم و هوشیار و عاقل و ذهین و صاحب فراست و بابصیرت و بااطلاع و تیزفهم و سریعالانتقال و مدرک و باهوش . (ناظم الاطباء). فَطِن . سبک...
-
واژههای مشابه
-
نوغاب زیرک
لغتنامه دهخدا
نوغاب زیرک . [ ب ِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند، در 23 هزارگزی شمال شرقی بیرجند در منطقه ٔ کوهستانی معتدل هوایی واقع است و 299 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و گردو و بادام ، شغل مردمش زراعت و قالی بافی است...
-
زیرک آباد
لغتنامه دهخدا
زیرک آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان دستگران است که در بخش طبس شهرستان فردوس واقع است و 163 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
زیرک آباد
لغتنامه دهخدا
زیرک آباد. [ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کنارشهر است که در بخش بردسکن شهرستان کاشمر واقع است و 700 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
زیرک آمیغی
لغتنامه دهخدا
زیرک آمیغی . [ رَ ] (ص مرکب ) یعنی حکیم حقیقی و مراد از حضرت یزدان است . (انجمن آرا) (آنندراج ). خردمند حقیقی و براستی . (ناظم الاطباء).
-
زیرک سر
لغتنامه دهخدا
زیرک سر. [ رَ س َ ] (ص مرکب ) زیرکسار : که ای شیرمردان نام آوران دلیران وگردان و زیرک سران . شمسی (یوسف و زلیخا).رجوع به زیرکسار شود.
-
خونیک زیرک
لغتنامه دهخدا
خونیک زیرک . [ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان القورات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. واقع در 30 هزارگزی شمال خاوری بیرجند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
ابن نابل
لغتنامه دهخدا
ابن نابل . [ اِ ن ُ ب ِ ](ع ص مرکب ، اِ مرکب ) نابل بن نابل . زیرک پسر زیرک .
-
تکییس
لغتنامه دهخدا
تکییس . [ ت َ ](ع مص ) زیرک کردن . (زوزنی ). زیرک گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
هتر
لغتنامه دهخدا
هتر. [ هَِ ] (ع ص ) رجل هتر اهتار؛ زیرک زیرکان . (از اقرب الموارد). مرد زیرک و دارای فطانت . (ناظم الاطباء). مرد زیرک و داهی . (منتهی الارب ).
-
تبن
لغتنامه دهخدا
تبن . [ ت َ ب َ ] (ع مص ) زیرک شدن . (تاج المصادربیهقی ) (از اقرب الموارد). زیرک و باریک بین شدن در امور. (از قطر المحیط). زیرک و باریک بین و ریزکار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به تبانه شود.
-
شفن
لغتنامه دهخدا
شفن . [ ش َ / ش َ ف ِ ] (ع ص ) زیرک و دانا و باهوش و دارای کیاست . (ناظم الاطباء). زیرک و دانا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مرد زیرک . (مهذب الاسماء).