کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیرپوش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیرپوش
لغتنامه دهخدا
زیرپوش . (اِ مرکب ) جامه ٔ زیرین . مقابل روپوش . شعار. مقابل دثار. پیراهن . زیرشلوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). لباسی که در زیر لباس پوشند. (ناظم الاطباء). آنچه که زیر پیراهن و روی بدن پوشند. زیرپیراهن . (فرهنگ فارسی معین ) : زیرپوش است مرا آتش و با...
-
جستوجو در متن
-
زیبون
لغتنامه دهخدا
زیبون . (اِ) یک نوع زیرپوش یا لباس . (از اشتینگاس ).
-
برپوش
لغتنامه دهخدا
برپوش . [ب َ ] (اِ مرکب ) جامه ای که روی جامه های دیگر پوشند مقابل زیرپوش . (یادداشت بخط مؤلف ). بالاپوش . روپوش .
-
نهالچه
لغتنامه دهخدا
نهالچه . [ ن ِ / ن َ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) نهالی . زیرپوش . (آنندراج ). نهالیچه . نهالین . تشک . بستر. || لحاف و بالاپوش و شمد. (ناظم الاطباء).
-
قطع
لغتنامه دهخدا
قطع. [ ق ِ ] (ع اِ) پاره ٔ بریده از درخت . || پیکان خرد پهناور که در تیر نشانند. ج ، اَقْطُع، قِطاع . || تاریکی آخر شب ،یا پاره ای از تاریکی آن ، یا از اول شب تا سه یک حصه ٔآن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). و از این باب است قول خدای تعالی : فاسر با...
-
تغلیل
لغتنامه دهخدا
تغلیل . [ ت َ ] (ع مص ) بغالیه بیالودن . (زوزنی ). نیک غالیه بکار داشتن .(تاج المصادر بیهقی ). غالیه مالیدن بر موی کسی : غلله بالغالیة تغلیلا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). غالیه بر ریش مالیدن . (از اقرب الموارد). || منسوب بخیانت کردن ...
-
بالاپوش
لغتنامه دهخدا
بالاپوش . (اِ مرکب ) روپوش . آنچه بر روی چیزی افکنند تا پوشیده ماند. || پوششی که در وقت دراز کشیدن یا خفتن بر خویش افکنند و به عربی آنرا لحاف و به فارسی شادیچه و جامه ٔخواب و بالاکش گویند. (آنندراج ). لحاف . (ناظم الاطباء). هرچه در وقت خواب بر رو اند...
-
روپوش
لغتنامه دهخدا
روپوش . (نف مرکب / ن مف مرکب ، اِ مرکب ) هر چیزی که روی چیز دیگر را بپوشاند. (فرهنگ نظام ) (برهان قاطع). پرده . (برهان قاطع) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). آنچه بر روی کسی یا چیزی درکشند تا از برف و باران و آفتاب و گردو خاک و نظر مردمان و پشه و جز آن نه...
-
رداء
لغتنامه دهخدا
رداء. [ رِ] (ع اِ) چادر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از کشاف اصطلاحات الفنون ). دوش انداز. (ملخص اللغات حسن خطیب ). چادر زیرپوش . (دهار). جامه ای که بر سر و قد گیرند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ). لفاع . (منتهی الارب ). ج ، اَرْدیة. (یادد...
-
شعار
لغتنامه دهخدا
شعار. [ ش ِ ] (ع اِ) جل اسب . || علامت و نشان اهل جنگ و سفر که یکدیگر را بدان شناسند و آن چیزی است که در وقت جنگ و در تاریکی شب یکدیگر را بدان می شناسند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). || نشان در حج . طاعت در حج . طاعت...
-
لحاف
لغتنامه دهخدا
لحاف . [ ل ِ] (ع اِ) بسترآهنگ . (جهانگیری ) . دواج . بالاپوش شب .مشمال . (منتهی الارب ). ازار. جامه ٔ پنبه دار شب خوابی .(غیاث ). بالاپوش ، مقابل نهالی و زیرپوش : خوشا حال لحاف و بسترآهنگ که میگیرند هر شب در برت تنگ . لبیبی .نالنده اسقفی ز بر بستر پل...
-
پوش
لغتنامه دهخدا
پوش . (اِ) جامه . لباس : تا چند کنی پوش ز پوشی کسان از جامه ٔ عاریت نشاید برخورد. نظام قاری (دیوان البسه ص 123).در دو بیت ذیل از فردوسی و اسدی پوش نیز بمعنی جامه و پوشش و لباس آمده است : ز پیشی و بیشی ندارند هوش خورش نان کشکین و پشمینه پوش . فردوسی ....
-
زبر
لغتنامه دهخدا
زبر.[ زَ ب َ ] (ص ، ق ) بالا باشد که در مقابل پایین است وبه عربی فوق گویند. (برهان قاطع). پهلوی : هچ اپر مرکب از هچ (از) و اپر (ابر- بر) در پهلوی متأخر اژور «نیبرک 91» کردی ع : زبری (شدت ، سخت ). افغانی : زبر (بالا) بلوچی : زبر (قادر) «اسشق 651» طبر...