کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیره
لغتنامه دهخدا
زیره . [ رَ ] (اِخ ) رجوع به زیرا شود.
-
زیره
لغتنامه دهخدا
زیره . [ رَ / رِ ] (اِ) مقابل رویه . جزء زیرین کفش که از سوئی با کف و از سوئی با زمین مماس شود. وبه ندرت بمعنی آستر و بطانه نیز آرند. (یادداشت بخطمرحوم دهخدا). || آهنگی است در موسیقی .
-
زیره
لغتنامه دهخدا
زیره .[ رَ / رِ ] (اِ) تخمی است معروف که به عربی کمون خوانند، بهترین آن زیره ٔ کرمانی است و گوشت بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که جزو اعظم آن زیره باشدمعجون کمونی خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). کمون . تخم گیاهی از طا...
-
واژههای مشابه
-
زیرة
لغتنامه دهخدا
زیرة. [ رَ ] (ع اِ) (از «زور») پاره ای از کتان . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || پاره و حصه و بهره . (ناظم الاطباء). || هیئت زیارت کردن . (منتهی الارب ). هیئت زیارت . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
زیرة
لغتنامه دهخدا
زیرة. [ ی َ رَ ] (ع اِ) ج ِ زیر. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). رجوع به زیر شود.
-
گوارش زیره
لغتنامه دهخدا
گوارش زیره . [ گ ُ رِ ش ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درد معده را سودمند بود و هاضمه را یاری دهد و اورام ریحی را نفع رساند. صنعت آن : زیره ٔمریر صد مثقال ، سداب چهل مثقال ، فلفل و زنجبیل و بوره ٔ ارمنی از هر یک ده مثقال همه را بکوبند و بپزند و...
-
زیره آب
لغتنامه دهخدا
زیره آب . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کنایه از فریب دادن است . (گنجینه ٔ گنجوی ) : نبینی که در گرمی آفتاب حرام است بر زیره جز زیره آب . نظامی .رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
زیره جیگ
لغتنامه دهخدا
زیره جیگ . [ رِ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش شاهپور است که در شهرستان خوی واقع است و 205 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
ده زیره
لغتنامه دهخدا
ده زیره . [ دِه ْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان کاشان . واقع در 39هزارگزی جنوب خاوری کاشان . دارای 460 تن سکنه است . آب آن از قنات تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
شاه زیره
لغتنامه دهخدا
شاه زیره . [ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زیره ٔ بزرگ . (برهان قاطع) (آنندراج ). || نام کرویا است که آن را کراویه و نانخواه خوانند و زیره ٔ رومی همان است . (برهان قاطع). زیره ٔ کرمانی است که کمون نامند. زیره ٔ رومی . کراویا. کراویه . نانخواه . کمون .
-
زیره آب دادن
لغتنامه دهخدا
زیره آب دادن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) فریب دادن و وعده ٔ دروغ نمودن ، چه زیره را بوعده ٔ آب فریب داده پرورش دهند. (از فرهنگ رشیدی ). کنایه از فریب دادن و وعده ٔ دروغ کردن . (آنندراج ) : زیره آبی دادشان گیتی و ایشان بر امیدای بسا پلپل که در چشم گما...
-
علی آباد زیره لو
لغتنامه دهخدا
علی آباد زیره لو. [ ع َ دِ رَ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 62 هزارگزی باختر سیردان و 27 هزارگزی راه عمومی . ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر، و دارای 250 تن سکنه . آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول آن غل...
-
جستوجو در متن
-
ژیره
لغتنامه دهخدا
ژیره . [ رَ / رِ ] (اِ) زیره . زیره است که به عربی کمون خوانند و بهترین آن کرمانی باشد. (برهان ). بلغت یونانی زیره را سنبوت گویند. (برهان ). کمون ، معرب خامون کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود. (منتهی الارب ). زیره ٔ سیاه و زیره ٔ سبز از اقسام زیره اس...