کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیرجلدی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تحت جلدی
لغتنامه دهخدا
تحت جلدی . [ ت َ ت ِ ج ِ ] (ص نسبی ) زیرجلدی . زیر پوست : تزریق تحت جلدی ؛ که مایع را زیر پوست بیمار دوانند.
-
هیستامین
لغتنامه دهخدا
هیستامین . (اِ) هیستامین یا بتا ایمیدازول اتیل امین در سال 1919 بوسیله ٔ بارژر و دال کشف گردید. هیستامین دارای هیچ گونه اثر بیحس کننده نمیباشد لیکن تزریق داخل جلدی آن آرام کننده ٔ درد بوده و از راه زیرجلدی در درمان حالات آلرژیک و قرحه ٔ سده و اثناعشر...
-
ژناترپین
لغتنامه دهخدا
ژناترپین . [ ژِ رُ ] (فرانسوی ، اِ) نام داروئی که در طب بکار است . دانشمندانی چون ماکس ، یولونوسکی و نیتزبرگ به کشف ژنالکالوئیدها موفق شدند. این داروها تمامی خواص آلکالوئیدها را دارا هستند ولی سمیت آنها بسیار کمتر است . ژناتروپین تمام خواص آتروپین را...
-
کینین
لغتنامه دهخدا
کینین . (فرانسوی ، اِ) الکالوییدی که از «سن کنا» گیرند ودر علاج نوبه به کار است . (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). در اصطلاح پزشکی ، یکی از مهمترین آلکالوییدهای موجود در پوست درخت گنه گنه است و فرمولش را می توان به صورت O2 N2 H24 C20 نمایش داد و آن به...
-
استووائین
لغتنامه دهخدا
استووائین . [ اِت ُ ] (فرانسوی ، اِ) کلریدرات دامی لئین . گردی است سفید درخشان و در آب و الکل بخوبی حل میشود و چون محلول آن با جوشانیدن و حرارت اتوکلاو تجزیه نمیشود استریلیزه کردن آن بسیار آسان است . اثر مسکن استووائین اندکی کمتر از کوکائین است ولی ب...
-
طب
لغتنامه دهخدا
طب . [ طِب ب ] (ع اِ) شهوت . خواهانی تن . || شأن . حال مرد. دَهر. خُوی . عادت . یقال : ماذاک بطبی ؛ ای بدهری و عادتی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سحر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). جادوئی . (منتهی الارب ). || (مص ) علاج کردن . دارو کردن . علاج جسم و...
-
زیر
لغتنامه دهخدا
زیر. (ق ، اِ، حرف اضافه ) نقیض بالا. (برهان ). یعنی پایین . پهلوی «ازیر» ، «اژر» ، «هچ -اذر» ، از اوستایی «هچا + اذئیری » ، کردی «ژیر» ، بلوچی عاریتی «چره » و «شرا» و «شر» ... گیلکی «جیر» ، در اوراق مانوی به پارتی «دری » . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). تر...