کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیتون الحبش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیتون الحبش
لغتنامه دهخدا
زیتون الحبش . [ زَ نُل ْ ح َ ب َ ] (ع اِ مرکب ) زیتون الکلبة. زیتون بری . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از دزی ج 1 ص 617). زیتون الکلب .زیتون بری است . (اختیارات بدیعی ). زیتون الجبلی . زیتون الکلبة. زیتون بری . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به تذکره ٔ داو...
-
واژههای مشابه
-
عسل زیتون
لغتنامه دهخدا
عسل زیتون . [ ع َ س َ ل ِ زَ / زِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )عسل داود. عسل درخت زیتون . رجوع به عسل داود شود.
-
کنگ زیتون
لغتنامه دهخدا
کنگ زیتون . [ ک َ گ ِ زِ / زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان زاوه است که در بخش حومه ٔ شهرستان تربت حیدریه واقع است و 200 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
زیتون اکبر
لغتنامه دهخدا
زیتون اکبر. [ ؟ ن ِ اَ ب َ ] (اِخ ) مصحف زینون اکبر است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زنون شود.
-
زیتون پرورده
لغتنامه دهخدا
زیتون پرورده . [ زَ/ زِ ن ِ پ َرْ وَ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مرکبی است از ناردانه و زیتون . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). مرکبی است از زیتون سبز یا سیاه با سائیده ٔ ناردانه و مغز گردو و سیر و این متداول در گیلان است .
-
زیتون تلخ
لغتنامه دهخدا
زیتون تلخ . [ زَ / زِ ن ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) درختی است از تیره ٔ سماقیان که دسته ٔ جداگانه ای از این تیره به نام آزادرخت ها را به وجود می آورد. گلهایش بنفش و میوه اش سمی است . (فرهنگ فارسی معین ). نامی است که در مازندران به «زنزلخت » دهند....
-
زیتون جبل
لغتنامه دهخدا
زیتون جبل . [ زَ ج َ ب َ ] (اِخ ) کوهی در شرق اورشلیم . عیسی کراراً از آن بالا رفت . زیتونستان جثسیمانی در دامنه ٔ غربی آن واقع است (دوم سموئیل 15:35، متی 21:1). (دایرة المعارف فارسی ).
-
زیتون جبلی
لغتنامه دهخدا
زیتون جبلی . [ زَ / زِ ن ِ ج َ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زیتون بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). زِغْبِج . عُتُم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیتون دشتی
لغتنامه دهخدا
زیتون دشتی . [ زَ / زِ ن ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) عُتُم . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیتون بری و زیتون جبلی شود.
-
زیتون وحشی
لغتنامه دهخدا
زیتون وحشی . [ زَ / زِ ن ِ وَ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گونه ای زیتون که خودروست و برخلاف نوع معمولی آن درختی است خاردار و میوه اش دارای چربی کمتری است . زیتون بری . (فرهنگ فارسی معین ). شال پستانه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زیتون تلخ و شال ...
-
زیتون هندی
لغتنامه دهخدا
زیتون هندی . [ زَ / زِ ن ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) برگش را طالیسفر و لسان العصفور گویند. (از بحر الجواهر، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زیتون الارض
لغتنامه دهخدا
زیتون الارض . [ زَ نُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) مازریون خامالا. رجوع به مازریون شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ماذریون سیاه است .(تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اختیارات بدیعی و تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و مازریون و دزی ج 1 ص 617 شود.
-
زیتون البحر
لغتنامه دهخدا
زیتون البحر. [ زَ نُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) گونه ای برآمدگی های اشنیه . کتانجک . (از دزی ج 1 ص 617).
-
زیتون الماء
لغتنامه دهخدا
زیتون الماء.[ زَ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) زیتونی است که نزدیک آبها روید و در جمیع افعال ضعیف تر از سایر است و بعضی گویند زیتونی که در آب نمک پرورده باشند مسمی به زیتون الماء است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به زیتون شود.