کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (اِخ ) جایگاهی است در دیار بنوکلاب .
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (اِخ ) دیب . دیو. ذیبة. جزیرة. رجوع به ذیبة المهل و دیبجات و سرندیب شود.
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . (ع اِ) ذئب . گرگ . ج ، ذیاب . || (اِخ ) ذیب . الذیب ، سبع. السبع و آن صورتی از صور فلکیه است . در نیم کره ٔ جنوبی و آنرا پنجاه و یک ستاره است که روشن ترین آنان از قدر سوم تجاوز نکند و بر حسب اساطیر یونانیان این صورت مسخ شده ٔ لیکائن پادشاه آرکا...
-
ذیب
لغتنامه دهخدا
ذیب . [ ذَ ] (ع اِ) عیب . آهو. ذیم .
-
ضیب
لغتنامه دهخدا
ضیب . [ ض َ ] (ع اِ) ضئب . جانورکیست دریائی . (منتهی الارب ). از دواب البحر. || حَب ّ لؤلؤ. (فهرست مخزن الادویه ). دانه ٔ مروارید. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
زیبی
لغتنامه دهخدا
زیبی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی ). منسوب است به زیب ، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.
-
محیی الدین
لغتنامه دهخدا
محیی الدین . [ مُح ْ یِدْ دی ] (اِخ ) اورنگ زیب عالم گیر. رجوع به اورنگ زیب شود.
-
مزیب
لغتنامه دهخدا
مزیب . [ م ُ زَی ْ ی َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از «زیب » فارسی . زیب داده شده و این لفظ صناعی است ، مأخوذ از «زیب » که کلمه ٔ فارسی است از عالم مزلف و مششدر و ملبب . (آنندراج ) (غیاث ).
-
قشنگی
لغتنامه دهخدا
قشنگی . [ ق َ ش َ ] (حامص ) زیب . زیبائی . جمال .
-
افرندیدن
لغتنامه دهخدا
افرندیدن . [ اَ رَ دی دَ ] (مص ) آرایش کردن . زینت کنانیدن . (ناظم الاطباء). زیب دادن و آراستن . مرادف افرازیدن . (فرهنگ میرزا ابراهیم ). مصدر افرند است یعنی زیب دادن و زینت دادن و زینت کردن و آراستن . (برهان ) (آنندراج ). زیب دادن و آراستن . (مجمعال...
-
لغونه
لغتنامه دهخدا
لغونه . [ ل َ ن َ / ن ِ ] (اِ) آرایش و گلگونه . (غیاث ). زیب و زینت و آرایش . (برهان ).
-
چهر آراستن
لغتنامه دهخدا
چهر آراستن . [ چ ِ ت َ ] (مص مرکب ) آرایش کردن صورت . زیب و زینت کردن رخسار. خوش منظر ساختن صورت . به چهره آذین بستن .- آرایش ِ چهر ؛ آرایش چهره . زیب و زینت ِ رخسار. آراستگی منظر و چهره : بر آرایش چهر با فر و زیب نباید که گیرندت اندر فریب . فردوسی ....
-
ده پانزده
لغتنامه دهخدا
ده پانزده . [ دَه ْ دَه ْ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد نامعینی که از ده تا پانزده را شامل باشد. (ناظم الاطباء). || (اِ مرکب ) زیب و زینت و آرایش . هر هفت . ده نه .- ده پانزده داری ؛ زیب و فر و زینت و آرایش داری . (برهان ) (از آنندراج ) (ناظم ا...
-
اتلال
لغتنامه دهخدا
اتلال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ تَل ّ، بمعنی توده های خاک و توده های ریگ و پشته . (منتهی الارب ) : ای روز چه روزی تو بدین زینت و این زیب کز زینت و زیب تو دگر شد همه اتلال . فرخی .|| ج ِ تَل ، بمعنی بالش . (منتهی الارب ).