کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زیبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زیبی
لغتنامه دهخدا
زیبی . [ زَ ] (اِخ ) حسن بن الهیثم بن علی التمیمی الزیبی ، مکنی به ابوعلی . وی از حسن بن الفرج الغزی در غزة استماع نمود و ابوبکر احمدبن محمد عبدوس النسوی از او روایت کرد. (از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.
-
زیبی
لغتنامه دهخدا
زیبی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب است به زیب که قریه ای است در ساحل بحرالروم بر کنار عکا. (از انساب سمعانی ). منسوب است به زیب ، روستائی نزدیک عکا. (از معجم البلدان ). رجوع به زیب شود.
-
زیبی
لغتنامه دهخدا
زیبی . [بی ی ] (ع ص نسبی ) زیباوی . رجوع به همین کلمه شود.
-
جستوجو در متن
-
طاوس زیب
لغتنامه دهخدا
طاوس زیب . [ وو ] (ص مرکب ) به زیور طاوس : ازین مه پاره ٔ عابدفریبی ملایک صورتی طاوس زیبی .سعدی .
-
اورنگ زیب
لغتنامه دهخدا
اورنگ زیب .[ اَ رَ ] (اِ مرکب ) کنایه از پادشاه . (آنندراج ).- اورنگ زیبی ؛ نام جامه ایست معروف . (از آنندراج ).قسمی پارچه است . (ناظم الاطباء).
-
زیباوی
لغتنامه دهخدا
زیباوی . [ وی ی ] (ع ص نسبی ) زیبی . توصیف یک نوع هندوانه ٔ عالی که از روستای «الزیب » که میان «جفه » و «حیفا» واقع است حاصل آید. (از دزی ج 1 ص 616).
-
ملایک صورت
لغتنامه دهخدا
ملایک صورت . [ م َی ِ رَ ] (ص مرکب ) فرشته صورت . زیباچهره : از این مه پاره ای عابدفریبی ملایک صورتی طاوس زیبی .(گلستان کلیات چ فروغی ص 76).
-
تحالی
لغتنامه دهخدا
تحالی . [ ت َ ] (ع مص ) (از «ح ل و») شگفتی و زیبی نمودن کسی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): تحالی تحالیاً؛ اظهر حلاوةً و عجباً. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). تحالت المراءة؛ اذا اظهرت حلاوةً و عجباً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
مه پاره
لغتنامه دهخدا
مه پاره . [ م َه ْ رَ / رِ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) ماه پاره . || کنایه از زن زیبا. زیباروی : از این مه پاره ای عابدفریبی ملایک سیرتی طاوس زیبی . سعدی .مه پاره به بام اگر برآیدکه فرق کند که ماه یا اوست . سعدی (ترجیعات ).آن پریزاده که مه پاره و دلبند من...
-
سرشبان
لغتنامه دهخدا
سرشبان . [ س َ ش َ ] (اِ مرکب ) رئیس شبانان . مهتر چوپانان : بدو سرشبان گفت کای نامدارز گیتی من آیم بدین مرغزار. فردوسی .بپرسید از آن سرشبان راه شاه کز ایدر کجا یابم آرامگاه . فردوسی .بپذرفت بدبخت را سرشبان همی داشت با رنج روز و شبان . فردوسی .بس است...
-
زیب
لغتنامه دهخدا
زیب . (اِ) زیبایی و خوبی بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 27). زینت و نیکویی و آرایش باشد. (برهان ). خوبی و زینت و آرایش و آنرا زیبا و زیبان نیز گفته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). آرایش . (فرهنگ رشیدی ) (شرفنامه ٔ منیری ). نیکویی و زینت . (اوبهی ). نیکویی...
-
شاهوار
لغتنامه دهخدا
شاهوار. (ص مرکب ) (مرکب از: شاه + وار، پسوند نسبت و اتصاف و لیاقت ) چون شاه . || هر چیز لایق شاه . (فرهنگ نظام ).هر چیز خوب و نفیس و اعلا که لایق پادشاهان باشد از جواهر و اسباب خانه و مانند آنها. (از برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) (ا...
-
از این
لغتنامه دهخدا
از این . [ اَ ] (حرف اضافه + صفت / ضمیر) من هذا. || مثل . مانند: و ازآن امیرالمؤمنین هم از این معانی بود. (تاریخ بیهقی ). || (ص مرکب ) ازین . زین . برای اشاره ٔ وصف جنسی بکاراست و غالباً پس از اسم یا صفت یاء نکره می آورند به معنی از این قبیل ، از ای...
-
شایستن
لغتنامه دهخدا
شایستن . [ ی ِ ت َ ] (مص ) لایق و درخور بودن . (بهار عجم ). سزاوار بودن . لایق و متناسب بودن . لیاقت داشتن . ارزیدن . (ناظم الاطباء). روا بودن . مشتقات این مصدر چنانکه در حاشیه ٔ مربوط به لغت «شاید» یادآور شدیم گاه بصورت وجه مصدری آید و جمله ٔ مرکب س...