کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زکیه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زکیة
لغتنامه دهخدا
زکیة. [ زَ کی ی َ ] (اِخ ) دهی است میان بصره و واسط. (منتهی الارب ). رجوع به معجم البلدان و نزهة القلوب ج 3 شود.
-
زکیة
لغتنامه دهخدا
زکیة. [ زَ کی ی َ ] (ع ص )تأنیث زَکی ّ. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : فانطلقا حتی اذا لقیا غلاما فقتله قال اقتلت نفساً زکیة بغیر نفس ... (قرآن 74/18). || ارض زکیة؛ زمین برومند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زمین برومند و پاک . (از اقرب الموارد). رجوع به ...
-
نفس زکیه
لغتنامه دهخدا
نفس زکیه . [ ن َ س ِ زَ کی ی ِ / ی َ ] (اِخ ) محمدبن عبداﷲبن حسن بن علی بن ابی طالب ، مکنی به ابوعبداﷲ و ملقب و مشهور به نفس زکیه ، از مردم مدینه و از اصحاب حضرت امام صادق بود و در عهد آن حضرت دعوی امامت کرد و به سال 145 هَ . ق . کشته شد. (از ریحانة ...
-
نفس زکیة
لغتنامه دهخدا
نفس زکیة.[ ن َ س ِ زَ کی ی َ / ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مراد نفوس اولیأاﷲ است . (از فرهنگ علوم عقلی ص 597).
-
جستوجو در متن
-
مهزولة
لغتنامه دهخدا
مهزولة. [ م َ ل َ ] (ع ص ) تأنیث مهزول . أرض مهزولة؛ زمین رقیق و تنک ، مقابل ارض زکیة؛زمین برومند. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف ).
-
بلاس
لغتنامه دهخدا
بلاس . [ ب َ ] (اِخ ) شهری است در ده میلی دمشق . ونیز ناحیه ایست بین واسط و بصره که قومی از عرب در آنجا ساکنند و آنان را اسبانی است مشهور در نیکی . (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ): ولایات بسیار از توابع آنجاست [ توابع بصره ] و معظم آن بلاس و زکی...
-
ابراهیم بن عبدا
لغتنامه دهخدا
ابراهیم بن عبدا. [اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) ابن حسن بن علی علیهماالسلام . با برادر خود محمد معروف به نفس زکیه در ابتدای دولت بنی عباس دعوی خلافت داشتند و منصور عباسی پیش از آنکه خلافت در خاندان آل ِعباس مستقر شود با محمد بیعت کرده بود. چون کا...
-
باجروان
لغتنامه دهخدا
باجروان . [ ج َرْ ] (اِخ ) قریه ایست از دیار مصر در جزیره از اعمال بلیخ . (معجم البلدان ). || شهریست از نواحی باب الابواب نزدیک شیروان که عین الحیاة نزدیک آنست و گویند خضر از آن خورده است و گویند آن همان قریه است که موسی و خضر از مردم آن طعام خواستند...
-
دیسقوریدوس
لغتنامه دهخدا
دیسقوریدوس . (اِخ ) پدانیوس . دیوسکوریدس . طبیب یونانی که در قرن اول میلادی بوده و تألیفات چنددر ادویه ٔ نباتی دارد. (از ناظم الاطباء). در مآخذ اسلامی دیسقوریدوس یا دیاسقوریدوس یا ذیاسقوریذوس طبیب و گیاهشناس و داروشناس معروف یونانی است و ابن الندیم ...
-
برومند
لغتنامه دهخدا
برومند. [ ب َ م َ ] (ص مرکب ) (از: بر + اومند، صورت قدیم «مند»، پسوند اتصاف ) برمند. دارای بر. باردار و بارور و صاحب نفع. (برهان ). مثمر. صاحب بر : ابوبکر... وصیت کرد و گفت ... ویرانی مکنید و درخت برومند را مبرید. (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).هم اندر دژش کش...
-
مهدویت
لغتنامه دهخدا
مهدویت . [ م َ دَ وی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) مهدی (امام منتظر) بودن . طبق معتقدات مذهب شیعه ٔ امامی و نیز برطبق روایات بسیاری که در کتابهای اهل سنت و جماعت آمده است ، در آخرالزمان مهدی از آل محمد ظهور خواهد کرد. در میان احادیث نبوی ، این حدیث دیده ...
-
پاکیزه
لغتنامه دهخدا
پاکیزه . [ زَ / زِ ] (ص مرکب ) صاحب غیاث اللغات گوید: منسوب به پاک زیرا که مرکب است ازلفظ پاک و ایزه که کلمه ٔ تصغیر و نسبت است و نظیر این آتشیزه بمعنی کرم شب تاب و چون کلمه ٔ نسبت زائد می آید میتواند که پاکیزه مزید علیه پاک بود یا مرکب ازلفظ پاکی و ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن سعیدبن عبدالرحمان بن زیادبن عبداﷲبن زیادبن عجلان . مکنی به ابن عقده . کنیتش ابوالعباس است از حفاظ احادیث و ضباط اخبار بود در میان متقدمین علماء بکثرت روایات و انتقاد اسناد و معرفت رجال و رواج سنن امتیازی کامل و اختص...
-
پلوتن
لغتنامه دهخدا
پلوتن . [ پْلو / پ ُ ت َ ] (اِخ ) پلوتینس یا فلوطین که او را در کتب اسلامی شیخ الیونانی نامند. معروفترین فیلسوف از افلاطونیان اخیر است در کتاب سیر حکمت آمده است : مؤسس این سلسله [ افلاطونیان اخیر ] را امونیوس ساکاس از اهل مصر میدانند که در اواخرمائه...