کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ ] (اِخ ) نام شهری ازبلاد عمان . ابن بطوطه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ ] (از ع ، ص ) مالدار. متمول . (ناظم الاطباء). || آنکه قسمتی از مال خود را به فقرا دهد. || پاکدامن . تولک . || باهوش . || چابک . || توانا. || نموکننده مانند کودک . (ناظم الاطباء).
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ / زَ کی ی ] (صوت ) در تداول کلمه ٔ تعجب است . ای عجب ! (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کا ] (ع اِ) جفت از هر عدد. مقابل طاق .(از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به زکا شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ] (اِخ ) رجوع به زکی همدانی در همین لغت نامه شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ی ] (اِخ ) (پارسا) انجیل لوقا 19: 2 مردی از اغنیای یهود است که در اریحا سکونت داشته ، رئیس عشاران آن حدود بود. رجوع به قاموس کتاب مقدس شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ی ] (اِخ ) از جمله ٔ القاب امام چهارم علی بن حسین بن علی المرتضی (ع ) است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 62 شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ی ] (اِخ ) از جمله ٔ القاب امام حسن بن علی المرتضی (ع ) است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 21 شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ی ] (اِخ ) از جمله ٔ القاب امام حسین بن علی المرتضی (ع ) است . رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 33 شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ی ] (اِخ ) لقب امام حسن عسکری است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 98 و 99 شود.
-
زکی
لغتنامه دهخدا
زکی . [ زَ کی ی ] (ع ص ) پاکیزه . (ترجمان القرآن )(منتهی الارب ). پاک از فساد. (غیاث ) (آنندراج ). طاهر. طیب . پاک . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : بویا چون مشک زکی بینمش گاه جوانمردی و گاه وقار. منوچهری .معجزه همچون گواه آمد زکی بهر صدق مدعی در بیشکی ....
-
واژههای مشابه
-
حسین زکی
لغتنامه دهخدا
حسین زکی . [ ح ُ س َ زَ ] (اِخ ) مورخ . او راست : «تاریخ الامم الشرقیة القدیمة» که در حیات مؤلف در مصر به سال 1892 م . چاپ شده است . (معجم المؤلفین ).
-
دیر زکی
لغتنامه دهخدا
دیر زکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) دیری است در رها درمقابل تپه ای که به آن تل زفربن الحارث الکلابی گویندو در آن دهی است که میگویند طرح آن را عبدالملک بن صالح الهاشمی ریخت . خالدی گوید که این دیر در رقه نزدیک فرات است اما شابشتی گوید این دیر در رقه ا...
-
دیر زکی
لغتنامه دهخدا
دیرزکی . [ دَ رِ زَک ْ کا ] (اِخ ) قریه ای است در غوطه ٔ دمشق و عبداﷲبن طاهر به اتفاق برادر خود هنگام عزیمت بمصر بدانجا فرود آمد و پس از آشامیدن شراب برادر عبداﷲ در آن مکان درگذشت . (از معجم البلدان ).