کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زکوة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زکوة
لغتنامه دهخدا
زکوة. [ زَ کات ْ ] (ع اِ) خلاصه ٔ چیزی و پاره ای از مال که جهت تطهیر و پاکیزگی و نما و برکت از مال خارج کنند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). در رسم الخط، الف این لفظ را بصورت واو و تا را گرد نوشتن واجب است . چهلم حصه از مال خود را که بعد از سالی د...
-
واژههای همآوا
-
ذکوة
لغتنامه دهخدا
ذکوة. [ ذَ کا ت ] (ع مص ) ذبح . گلو بریدن : و منه الحدیث : ذکوةالجنین ذکوة اُمه ؛ یعنی بچه ٔ درون شکم حیوان با ذبح کردن به وجه شرعی مادر او حلال شود و ذبح دیگر نخواهد.
-
ذکوة
لغتنامه دهخدا
ذکوة. [ ذَک ْ وَ ] (اِخ ) بیشه ای است شیرناک . مأسدةای است .
-
ذکوة
لغتنامه دهخدا
ذکوة. [ ذَک ْوَ ] (ع اِ) فروزینه که بدان آتش برافروزند. گیره . || سوخت . || خدرک زبانه زن . || تیزکننده . || مذبوح . گلوبریده .
-
جستوجو در متن
-
واجب الزکوة
لغتنامه دهخدا
واجب الزکوة.[ ج ِ بُزْ زَ کا ] (ع ص مرکب ) در تداول عامه ، مستحق زکوة. کسی که به او زکوة باید دادن یا توان دادن .
-
زکاة
لغتنامه دهخدا
زکاة. [ زَ ] (ع اِ) رجوع به زکات و زکوة شود.
-
زهد
لغتنامه دهخدا
زهد. [ زَهََ ] (ع اِ) زکوة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ، زِهاد. (اقرب الموارد).
-
پنج ارکان
لغتنامه دهخدا
پنج ارکان . [ پ َ اَ ] (اِ مرکب ) عبارت از پنج بنای اسلام است و آن کلمه ٔ طیبه و نماز و روزه و حج و زکوة است . (غیاث اللغات ).
-
قاضیة
لغتنامه دهخدا
قاضیة. [ ی َ ] (ع اِ) مرگ . || (ص ) شترانی که بدان دیت و خون بها و زکوة و صدقه جایز باشد. (آنندراج ) (منتهی الارب ).
-
وجوهات
لغتنامه دهخدا
وجوهات . [ وُ ] (ع اِ) ج ِ وجوه . در تداول آنچه از مال زکوة و خمس و رد مظالم به مجتهدین خاصه با علم آنان برند و او آن را به مستحقین قسمت کند و آن را وجوهات بریه نیز گویند. (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
تاج رسل
لغتنامه دهخدا
تاج رسل . [ ج ِ رُ س ُ ] (اِخ ) کنایه از رسول اکرم ص : جمله رسل بردرش مفلس طالب زکوةاو شده تاج رسل تاجر صاحب نصاب .خاقانی .
-
متزکی
لغتنامه دهخدا
متزکی . [ م ُ ت َ زَک ْ کی ] (ع ص )صدقه کننده . (آنندراج ). صدقه و زکوة دهنده . || گوالیده و افزون گردیده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تزکی شود.
-
افراض
لغتنامه دهخدا
افراض . [ اِ ] (ع مص ) عطا دادن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (ناظم الاطباء). || فریضه گردانیدن جهت کسی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بحد نصاب رسیدن ستور در عدد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بحد نصاب رسیدن مال و مواشی...