کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زچه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زچه
لغتنامه دهخدا
زچه . [ زَ چ َ / چ ِ ] (ص ، اِ) زن نوزای ، لغتی (لهجه ای ) است در زجه (زنی که زاییده باشد تا چهل روز). (از آنندراج ) (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). مخفف زاچه است . (فرهنگ نظام ). عورت نوزاییده را گویند تا چهل روز. (جهانگیری ). زن را گویند تا چهل ...
-
جستوجو در متن
-
زاهوخانه
لغتنامه دهخدا
زاهوخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جای زائیدن . محل استراحت زچه .
-
زایسفان
لغتنامه دهخدا
زایسفان . [ ی ِ ] (ص ، اِ) زایسپان . نفساء. زچه . رجوع به زایسپان و زایسفان شود.
-
تفویر
لغتنامه دهخدا
تفویر. [ ت َ ] (ع مص ) فیره ساختن زچه را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). فیره خوردنی زچه که از دانه ٔ شنبلید و خرما و دیگر دانه ها پزند. (آنندراج ). فیره ساختن ، نُفساء یا نَفساء را. (از اقرب الموارد).
-
خرسة
لغتنامه دهخدا
خرسة. [ خ ُ س َ ] (ع اِ) طعام زن زچه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس ). || زچه . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || طعامی که زاج را دهند. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
زاهو
لغتنامه دهخدا
زاهو. (نف ) زائو. زن نوزائیده و زاچه . (ناظم الاطباء). و رجوع به زاچ ، زاچه ، زچه و زاهچ ، و نفساء شود.
-
زایاندن
لغتنامه دهخدا
زایاندن . [ دَ ] (مص ) یاری دادن به زچه گاه زادن . زایاندن ماما زاچه را. زایانیدن . و رجوع به زایانیدن شود.
-
فیرة
لغتنامه دهخدا
فیرة. [ رَ ] (ع اِ) خوردنی زچه که از دانه ٔ شنبلید و خرما یا دیگر دانه ها پزند. (منتهی الارب ).
-
لوخین
لغتنامه دهخدا
لوخین . (معرب ، ص ، اِ) کلمة یونانیة بمعنی المراءة النفساء. (از ابن البیطار). زن ِ زچه . (منتهی الارب ).
-
بازاچ
لغتنامه دهخدا
بازاچ . (اِ) دایه ٔ ناف که بتازیش قابله گویند یعنی آن دایه که تعهد زچه کند.و آنان که با رای مهمله خوانند خطاست . (آنندراج ).
-
زاج
لغتنامه دهخدا
زاج . (ص ، اِ) زن نوزای . (شرفنامه ٔ منیری ). زن نوزائیده . (برهان ). نفساء : دلیری که ترسد ز پیکان تیرزن زاج خوانش مخوانش دلیر. ابوالمؤیدبلخی .و آن را زاچ و زچه نیز خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) (برهان ) (آنندراج ). و رجوع به زاچ و زچه در لغت نامه شود...
-
فئرة
لغتنامه دهخدا
فئرة. [ ف ِءْ رَ / ف ِءَ رَ / ف َ ءِ رَ ] (ع اِ) نوعی از طعام زچه که از دانه ٔ شمبلید و خرما پزند. فُؤارة. (منتهی الارب ).
-
زجه
لغتنامه دهخدا
زجه . [ زَ ج َ / ج ِ ] (ص ، اِ) زن نوزا که آنرا زاج نیز گویند. (از شرفنامه ٔمنیری ). زنی را گویند که زاییده باشد و او را تا چهل روز زجه میتوان گفت . و با جیم فارسی هم هست . (برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). رجوع به زاج و زچه شود.
-
خویاء
لغتنامه دهخدا
خویاء. [ خ ُ وی یا ](ع اِ) گشادگی میان پستان و شرم چارپایان است . خَویَّه . خُوَیَّه . || طعام زچه . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). خَویَّه . کاچی .