کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زِرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
زرت
لغتنامه دهخدا
زرت . [ زَ ] (ع مص ) خفه کردن کسی را. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ).
-
زرت
لغتنامه دهخدا
زرت . [ زِ ] (اِ) زرشک . (فرهنگ فارسی معین ) (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). امبرباریس . زَرَک . (مفاتیح ، یادداشت ایضاً).
-
زرت
لغتنامه دهخدا
زرت . [ زُرْ رَ ] (اِ) غله ٔ معروف که به هندی جواری گویند و در عربی ذرة آمده و ظاهراً معرب کرده اند. (فرهنگ رشیدی ). غله ای است معروف که آنرا نمک آب زده بریان کنند و خورند و از آرد آن نان پزند و خورند. و آن را زرد نیز گویند... و ذرة... معرب آن است .....
-
زرط
لغتنامه دهخدا
زرط. [ زَ ] (ع مص ) لقمه فروبردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرة
لغتنامه دهخدا
زرة. [ زِ رَ ] (ع مص ) (از: وزر) گناه برداشتن . (تاج المصادر بیهقی ). بزه مند گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرة
لغتنامه دهخدا
زرة. [ زِرْ رَ ] (ع اِ) نشان گزیدگی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فربهی شتران . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || عقل . (ذیل اقرب الموارد).
-
ضرة
لغتنامه دهخدا
ضرة. [ ض َرْ رَ ] (ع اِ) نیاز. حاجت . || سخت حالی . || اندوه . || پستان ، گویند: ضرة شکری ؛ پستان پر از شیر. || سر پستان ناقه . بیخ پستان . (منتهی الارب ). تکمه ٔ پستان . (فهرست مخزن الادویه ). || گوشت پاره ٔ زیر بن انگشت نر. || گوشت شکم کف دست . || ...
-
ضرة
لغتنامه دهخدا
ضرة. [ ض ُرْ رَ ] (ع اِ)حاجت . بیچارگی . اسم است اضطرار را. (منتهی الارب ).
-
ضرط
لغتنامه دهخدا
ضرط. [ ض َ ] (ع مص ) ضَرِط. تیز دادن . (منتهی الارب ).
-
ضرط
لغتنامه دهخدا
ضرط. [ ض َ رَ ] (ع اِمص ) سبکی ریش . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). || باریکی ابرو. (منتهی الارب ). تنکی ابرو. (منتخب اللغات ).
-
ضرط
لغتنامه دهخدا
ضرط. [ ض َ رِ ] (ع مص ) ضَرط. تیز دادن . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
کالبا
لغتنامه دهخدا
کالبا. (اِ) کالجوش . آش کشک سائیده است که کشکاب نیز گویند. (دیوان بسحاق اطعمه ص 181) : کالبا خوردم و میلم به هریسه ٔ زر تست لیکن از آن زرت و آب هوای ملبار.بسحاق اطعمه .
-
گنبد مایل
لغتنامه دهخدا
گنبد مایل . [ گُم ْ ب َ دِ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فلک چهارم است که فلک آفتاب باشد. (برهان ) (آنندراج ) (شمس اللغات ) : ای ز سریر زرت گنبد مایل حقیروی زصریر درت پاسخ سائل نعم .خاقانی (دیوان چ سجادی ص 264).
-
دردزدیدن
لغتنامه دهخدا
دردزدیدن . [ دَ دُ دی دَ ] (مص مرکب ) دزدیدن .- تن یا سر دردزدیدن ؛ دور کردن آن . عقب بردن آن : تن خویش از سر کهان دردزدجان خویش از می مهان پرور. سنایی .ز خاک پای مردان کن چون تخت حاسبان تاجت وگر تاج زرت بخشند سر دردزد و مستانش .خاقانی .
-
حاسبان
لغتنامه دهخدا
حاسبان . [ س ِ ] (اِ) جمعِ فارسی ِ حاسب . مراد منجمانند که بر تخته قدری خاک پاشند و ارقام بر آن رسم کرده احوال کواکب و حرکات نجوم دریابند : ز خاک پای مردان کن چو تخت حاسبان تاجت وگر تاج زرت بخشند سردردزد و مستانش .خاقانی .