کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زَرد و زَوال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ رَ ] (ع اِ) زره بافته . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زرد
لغتنامه دهخدا
زرد. [ زَ رِ ] (ع ص ) زود فروبرنده ٔ به حلق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
کلاته زرد
لغتنامه دهخدا
کلاته زرد. [ ک َ ت ِ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نیگنان بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
کوه زرد
لغتنامه دهخدا
کوه زرد. [زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان عقیلی که در بخش عقیلی شهرستان شوشتر واقع است . 400 تن سکنه دارد که از طایفه ٔ بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
صمغ زرد
لغتنامه دهخدا
صمغ زرد. [ ص َ غ ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صمغ عربی شود.
-
صبر زرد
لغتنامه دهخدا
صبر زرد. [ ص َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رجوع به صَبِر شود.
-
تربد زرد
لغتنامه دهخدا
تربد زرد. [ ت ِ ب ِ / ت ُ ب ُ دِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تخم گیاهی خاردار که جیرآهنگ گویند. (ناظم الاطباء).
-
دره زرد
لغتنامه دهخدا
دره زرد. [ دَرْ رَ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان سیاه رود بخش افجه شهرستان تهران . واقع در خاور مرکز افجه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
زرد برگ
لغتنامه دهخدا
زرد برگ . [ زَ ب َ ] (اِ مرکب ) برگ زرد. برگ خزان زده : پراندیشه شد جان کسری ز مرگ شدش لعل رخسار، چون زرد برگ . فردوسی .رجوع به زرد شود.
-
زرد کوهی
لغتنامه دهخدا
زرد کوهی . [ زَ ] (اِخ ) طایفه ٔ از طوایف بلوچستان مرکزی یا ناحیه ٔ بمپور. (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 99).
-
زرد گل
لغتنامه دهخدا
زرد گل . [ زَ گ ُ ] (اِ مرکب ) گل زرد. (فرهنگ فارسی معین ). نوعی از گل سرخ به رنگ زرد. رز زرد : به زرینه جام اندرون لعل گل فروزنده چون لاله بر زرد گل . عنصری .زرد گلان شمع بر افروختند.سرخ گلان یاقوت اندوختند. منوچهری .هر زردگلی به کف چراغی داردهر آهو...
-
روباه زرد
لغتنامه دهخدا
روباه زرد. [ هَِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالمتاب است . (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا) : چو شنگرف سودند بر لاجوردسمور سیه زاد روباه زرد.نظامی (از آنندراج ).
-
قطره ٔ زرد
لغتنامه دهخدا
قطره ٔ زرد. [ ق َ رَ / رِ ی ِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از آفتاب عالم تاب است . (بهار عجم ) (آنندراج ).
-
عنبر زرد
لغتنامه دهخدا
عنبر زرد. [ عَم ْ ب َ رِ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کهربا که نوعی گیاه است . (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به کهربا شود.
-
قصر زرد
لغتنامه دهخدا
قصر زرد. [ ق َرِ زَ ] (اِخ ) کوشک زرد. نام قریه ای از بلوک سرحد چهاردانگه از بلوکات سردسیر فارس . (یادداشت مؤلف ).