کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زون
لغتنامه دهخدا
زون . (اِ) حصه و بهره و قسمت . (برهان ) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). بهره . (صحاح الفرس ). بهره و حصه . (فرهنگ رشیدی ) : به چشم اندرم دید از زون اوست به جسم اندرم جنبش از خون اوست .عنصری (از فرهنگ رشیدی ).
-
زون
لغتنامه دهخدا
زون . (اِخ ) بتی که معبد معروفی برفراز کوه مشهور به «جبل الزون » در زمین داور داشته است . در سال 33 هَ . ق . عبدالرحمان بن سمره که به حکومت سیستان منصوب شده بود کوه زون را محاصره کرد و به معبد زون درآمد و یک دست بت را قطع کرد و یاقوت چشمانش را با خود...
-
زون
لغتنامه دهخدا
زون . (ع اِ) بت و آنچه او را بخدایی گیرند مشرکان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بت و خدای مشرکین . (ناظم الاطباء). صنم و منه : «هو احسن من الزون و من ریاض الحزون ». (اقرب الموارد). زور و زون بمعنی صنم ، هر دو معربند. (از المعرب جوالیقی ). رجوع به زور و...
-
زون
لغتنامه دهخدا
زون . [ زَ ] (ع ص ) مرد پست بالا. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زون
لغتنامه دهخدا
زون . [ زِوْ وَ ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
واژههای همآوا
-
ضون
لغتنامه دهخدا
ضون . [ ض َ ] (ع اِ) شکنبه ٔ بره و بزغاله که هنوز علف نخورده باشد. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
ژون
لغتنامه دهخدا
ژون . (اِ) بت . صنم . (برهان ). زون . رجوع به بت شود.
-
زول
لغتنامه دهخدا
زول . (اِ) بمعنی حصه و رسد و قسمت و بهره و عنصری گفته : «به چشم اندرم دید اززول اوست ». ظن غالب اینست که زول تصحیف شده و «زون »بوده ... (انجمن آرا) (آنندراج ). رجوع به زون شود.
-
تمسن
لغتنامه دهخدا
تمسن .[ ت ُ س ُ ] (اِخ ) جیمز... شاعر اسکاتلندی (1700-1748 م ) است که در ادنام متولد شد. او راست : دسه زون .
-
زور
لغتنامه دهخدا
زور. (اِخ ) بتی در بلاد داور از دیار سند که از زر مرصع به جواهر بوده است . (از معجم البلدان ). || بتی بوده است عرب را. رجوع به بت و زون شود.
-
ژان دلید
لغتنامه دهخدا
ژان دلید. [ دُ ل َ ] (اِخ ) او را ژان بوکلس زون نیز گویند. وی رئیس تعمیدنایافتگان مونستر بود و به طرز فجیعی در 1536 م . مثله و کشته گردید.
-
زونة
لغتنامه دهخدا
زونة. [ زِ وَن ْ ن َ ] (ع ص ) مؤنث زِوَن ّ. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). زن کوتاه بالا. یقال : امراءة زونة. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جبل الزور
لغتنامه دهخدا
جبل الزور. [ ج َ ب َ لُزْ زو ] (اِخ ) نام کوهی است به سیستان . وجه تسمیه ٔ آن به جبل الزور آن است که در آن کوه بتی بزرگ بنام «زور» یا «زون » وجود داشته که به غنیمت بدست اعراب افتاده است . این بت تمام از طلای خالص و چشمانش از یاقوت بوده است . رجوع به ...