کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زورگوئی و مفت بری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مفت بری
لغتنامه دهخدا
مفت بری . [ م ُ ب َ ] (حامص مرکب ) کار آدم مفت بر و متقلب در قمار، عده ای هستند که کارشان یافتن اشخاص ساده لوح و مفت بردن پول آنهاست و ایشان را مفت بر و عملشان را مفت بری نامند. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). صفت آنکه در قمار پولی همراه ندارد و با...
-
مفت بازی
لغتنامه دهخدا
مفت بازی . [ م ُ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی مفت باز. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مدخل قبل شود.
-
حرف مفت زدن
لغتنامه دهخدا
حرف مفت زدن . [ ح َف ِ م ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) سخن گزاف و بیهوده گفتن .
-
مفت
لغتنامه دهخدا
مفت . [ م ُ ] (ص ، ق ) رایگان و بدون مزد و بدون اجرت که چلمله و شایان نیز گویند. (ناظم الاطباء). رایگان . به رایگان . مجان . مجاناً. بی بها. بی قیمت . آنچه بی رنج وکوشش به دست آید. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه بی رنج و محنت به دست آید. (آنندراج ...
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب َ ری ی ] (ع ص ) به معنی بری ٔ است . (از اقرب الموارد). بی عیب . (دهار). و رجوع به بری ٔ و بَری شود.
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب َ ری ی ] (ع ص ) تراشیده یا نیکو تراشیده ٔ تیر و قلم و مانند آن . (از منتهی الارب ). صفت است از مصدر بَرْی به معنی تراشیدن . (از اقرب الموارد).
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب ِرْ ری ] (ص نسبی ) منسوب به بِرّ، و تأنیث آن برّیة است . (یادداشت دهخدا). رجوع به بر و بریة شود.
-
یامفت
لغتنامه دهخدا
یامفت . [ م ُ ] (ص مرکب ) (مرکب از یا حرف ندا + مفت ) در تداول عوام ، مفت . رایگان و بادآورده : پول یامفت به کسی نمیدهیم .- یامفت یامفت گفتن ؛ تعبیری طعن آمیز عمل خواهنده ٔ بی رنج و رایگان را.- || سبحه گردانیدن به ریا و قصد فریفتن و انتفاع از کسان ....
-
مفتخوار
لغتنامه دهخدا
مفتخوار. [ م ُ خوا / خا ] (نف مرکب ) کسی که بی زحمت می خورد. (ناظم الاطباء). آنکه بدون رنج و کوشش از نتیجه ٔ سعی و عمل دیگران بهره برد.و رجوع به مفتخور و ترکیب مفت خوردن ذیل مفت شود.
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب َ ] (از ع ، ص ) بری ٔ. بری ّ. برکنار. دور : بر حال من گِری که بباید گریستن بر عاشق غریب ز یار و ز دل بری . فرخی .بری دان ز افعال چرخ برین رانشاید ز دانش نکوهش بری را. ناصرخسرو.ای آنانکه در صحبت من یگانه و از الفت دیگری بری و بیگانه می باشید...
-
بری داشتن
لغتنامه دهخدا
بری داشتن . [ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) منزه کردن . پاک داشتن . دور داشتن : دلقت بچه کار آیدو تسبیح و مرقعخود را ز عملهای نکوهیده بری دار. سعدی (گلستان ).و رجوع به بری شود.
-
بری گردیدن
لغتنامه دهخدا
بری گردیدن . [ ب َ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) بیزار شدن . پاک شدن . پاک از گناه شدن : که مجرم بزرق و زبان آوری ز جرمی که دارد نگردد بری . سعدی .و رجوع به بری شود.
-
بری
لغتنامه دهخدا
بری . [ ب ُرْ ری ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به بُرّ، به معنی گندم ، که خرید و فروش این متاع را افاده می نماید. (از الانساب سمعانی ).
-
شایار
لغتنامه دهخدا
شایار. (اِ) کار مفت و رایگان . (ناظم الاطباء). رجوع به شاکار و شایگان شود.
-
مفتکی
لغتنامه دهخدا
مفتکی . [ م ُ ت َ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) مجانی و مفت و مسلم . به دست آوردن چیزی بدون پرداخت بها. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). به مفت . مجاناً. به رایگان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).