کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زورق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زورق
لغتنامه دهخدا
زورق . [ زَ رَ ] (معرب ، اِ) کشتی کوچک را گویند. (برهان ) (آنندراج ). کشتی خرد. (منتهی الارب ) (غیاث ). سفینه و کشتی کوچک . (ناظم الاطباء). کشتی بسیار کوچک . کرجی . قایق . (فرهنگ فارسی معین ). کرجی . قُفّه . طَرّاده . ناوچه . بلم . لُتکا. قایق . غُرا...
-
واژههای مشابه
-
شیخ زورق
لغتنامه دهخدا
شیخ زورق . [ ش َ زَ رَ ] (اِخ ) رجوع به احمدبن محمد برنسی فاسی شود.
-
چشمه زورق
لغتنامه دهخدا
چشمه زورق . [ چ َ م َ زَ رَ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «مزرعه ای است اربابی مشهور به کنداب که متعلق بخوانین شاملو است . این آبادی در سمت شرقی ملایر و در دامنه ٔ کوه واقع شده ، قنات مختصری دارد و اغلب زراعتش دیمی است . در بهار هوایی خوش و باصف...
-
جستوجو در متن
-
زوارق
لغتنامه دهخدا
زوارق . [ زَ رِ ] (ع اِ) ج ِ زورق . (ناظم الاطباء). رجوع به زورق شود.
-
زواریق
لغتنامه دهخدا
زواریق . [ زَ ] (ع اِ) ج ِ زورق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زورق شود.
-
سامپان
لغتنامه دهخدا
سامپان . (اِ) زورق مسافرتی یا باربری که در خاور دور نهایت مورد استفاده است .
-
ناوچه
لغتنامه دهخدا
ناوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) زورق کوچک .جهاز خرد. زورق .کرجی . قایق . کشتی کوچک جنگی . || قالبی که در آن شمش زر و سیم میریزند. (ناظم الاطباء). راط. مسبکه . و آن چیزی است در زر از آهن .
-
کافوربو
لغتنامه دهخدا
کافوربو. (ص مرکب ) هرچیزی که بوی کافور دارد : می کافوربو در جام ریزیم وزین دریا در آن زورق گریزیم .نظامی .
-
شهاب الدین
لغتنامه دهخدا
شهاب الدین . [ ش ِ بُدْ دی ] (اِخ ) رجوع به احمد معروف به زورق مغربی شود.
-
پیکتو
لغتنامه دهخدا
پیکتو. [ ک ُ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) نام نوعی زورق ماهی گیری با دو دگل و یک بادبان که در دریای مانش سیر کند.
-
ذهبیة
لغتنامه دهخدا
ذهبیة. [ ذَ هََ بی ی َ ] (ع ص نسبی ، اِ) زرینه . (دهار). || نوعی از زورق و قایق در رود نیل . || تأنیث ذهبی .
-
لتکه
لغتنامه دهخدا
لتکه . [ ل ُ ک َ / ک ِ ] (روسی ، اِ) لتکا. زورق . کرجی . رجوع به لتکا شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) زورق . رجوع به احمدبن محمدبن عیسی برلسی شود. و در بعض مآخذ رزوق آمده است .