کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوران
لغتنامه دهخدا
زوران . (اِخ ) دهی از دهستان ملکان است که در بخش سردشت شهرستان مهاباد واقع است و 125 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زوران
لغتنامه دهخدا
زوران . [ ](اِخ ) یکی از درباریان انوشیروان که دشمن مهبود وزیر بود و به تدبیر جادویی مردی یهودی موجب برافتادن خاندان مهبود گشت . رجوع به مزدیسنا ص 262 و 367 شود.
-
واژههای همآوا
-
ضوران
لغتنامه دهخدا
ضوران . [ ض َ ] (اِخ ) نام یکی از حصارهای یمن ازآن ِ بنی هرش ، و آن از نام کوهی است بهمین اسم به برسوی این ناحیت . (معجم البلدان ).
-
جستوجو در متن
-
اسحاق
لغتنامه دهخدا
اسحاق . [ اِ ] (اِخ ) سیرافی بن زوران . محدث است .
-
پیل زور
لغتنامه دهخدا
پیل زور. (ص مرکب ) که چون پیل نیرو و قوت دارد. قوی و نیرومند چون فیل . کنایه از مردم قوی و پرزور ازعالم گاو زور. (آنندراج ). ج ، پیل زوران : چو آتش بیامد گو پیل زورچو کوهی روان کرد از جا ستور. فردوسی .فرود آمد از باره ٔ پیل زورکه ای پیلتن [ خطاب به ش...
-
کلاه
لغتنامه دهخدا
کلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی...