کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زودگوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زودگوار
لغتنامه دهخدا
زودگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) سریعالهضم . خوشگوار. سبک . زودهضم . مقابل دیرگوار. سریعالانهضام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و او [ پایها ] زودگوارتر است ... از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود. (الابنیه عن حقایق الادویه ، یادداشت...
-
جستوجو در متن
-
زودهضم
لغتنامه دهخدا
زودهضم . [ هََ ] (ص مرکب ) زودگوار. ذَمِط. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
ذمط
لغتنامه دهخدا
ذمط. [ ذَ م ِ ] (ع ص ) طعام ٌ ذَمِط؛ طعام زودگوار. زودهضم . سریعالهضم . سریعالانهضام .
-
دیرگوار
لغتنامه دهخدا
دیرگوار. [ گ ُ ] (نف مرکب ) مقابل زودگوار. دشوارگوار. سنگین . ثقیل . دیرهضم .گران . بطی ءالهضم . بطی ءالانهضام . عسرالانهضام . عسرالهضم . (یادداشت مؤلف ). دیرهضم . (آنندراج ): رودگانی و شکنبه و معده این همه عصب است و سخت و دیرگوار. (الابنیه عن حقایق...
-
تری فزای
لغتنامه دهخدا
تری فزای . [ ت َ ف َ ] (نف مرکب ) که در مزاج تری افزاید : و غذاهای لطیف زودگوار و تری فزای باید داد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و طعامهای تری فزای باید خورد چون شوربای گوشت بره و گوشت مرغ و مانند آن . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و رجوع به تر و تری شود.
-
نیم برشت
لغتنامه دهخدا
نیم برشت . [ ب ِ رِ ] (ن مف مرکب ) کمی برشته شده . (یادداشت مؤلف ). || تخم مرغ نیم پخت . نیم برش . (آنندراج ). رعاد.نیم بند. ظاهراً نیم روی امروزین . (یادداشت مؤلف ) : اندکی نان اندر ماءالعسل ترید کنند یا خایه ٔ مرغ نیم برشت دهند. (ذخیره ٔ خوارزمشا...
-
منهضم
لغتنامه دهخدا
منهضم . [ م ُ هََ ض ِ ] (ع ص ) گواره شونده . (آنندراج ). زودگوار. (از منتهی الارب ). گواریده . (یادداشت مرحوم دهخدا). طعام هضم شده و به تحلیل رفته و طعام گواراشده . (ناظم الاطباء) : اول غذا تا منهضم نگردد، دیگر زن حامله تا حمل ننهد. (سندبادنامه ص 62)...
-
خوش کرده
لغتنامه دهخدا
خوش کرده . [ خوَش ْ / خُش ْ ک َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) معطر. (یادداشت مؤلف ) : و علاج آن بطعامهای لطیف و زودگوار باید کرد چون تذرو و دراج و گنجشک بشوربا پخته و بریان کرده و به بوی افزارها خوش کرده چون زیره و کرویا و دارچینی و نانخواه و زعفران . (ذخی...
-
سریع
لغتنامه دهخدا
سریع. [ س َ ] (ع ص ) جَلد و شتاب کننده . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). زود. (مهذب الاسماء). شتابنده . (دهار) (منتهی الارب ).- سریعالامضاء ؛ زودگذر : شمشیر قضا نافع و سریعالامضاءاست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- سریعالانزال ؛ که زود آب او آید. سست کمر. که ...
-
خوشگوار
لغتنامه دهخدا
خوشگوار. [ خوَش ْ / خُش ْ گ ُ ] (نف مرکب ) خوش گوارنده . هنی . سریعالانهضام . سریعالهضم . سبک . زودگذر. زودگوار. مفرح . زودهضم . (یادداشت مؤلف ). || نکو. ملایم . خوب . سازگار. که طبیعت در آن خوش شود و آرام یابد از آب یا هوا یا شربت یا می و جز آن : ه...