کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زودشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زودشکن
لغتنامه دهخدا
زودشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) ترد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : خربق سیاه ... زودشکن باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ، یادداشت ایضاً). بوره ٔ ارمنی بهتر باشد...متخلخل و زودشکن و سپید و یا گلگون بود. (ایضاً).
-
جستوجو در متن
-
سنج
لغتنامه دهخدا
سنج . [ ] (اِ) سنگی سخت سیاه است و براق و زودشکن در هند باشد. (نزهة القلوب ).
-
ترد
لغتنامه دهخدا
ترد. [ ت ُ ] (ص ) شکننده و نازک و رقیق و بی دوام . (ناظم الاطباء). زودشکن . شکننده . سست . مقابل چغر.
-
قصم
لغتنامه دهخدا
قصم . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) زودشکن . (منتهی الارب ). سریعالانکسار. (اقرب الموارد): رجل قصم . (منتهی الارب ).
-
فدر
لغتنامه دهخدا
فدر. [ ف َ دِ ] (ع ص ) گول . (منتهی الارب ). احمق . (اقرب الموارد). || چوب زودشکن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
دیرشکن
لغتنامه دهخدا
دیرشکن . [ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) مقابل زودشکن و ترد. محکم . قرص . زفت . عسرالرض . عسرةالرض . (یادداشت مؤلف ). که زود شکسته نشود.
-
شاه صلی
لغتنامه دهخدا
شاه صلی . [ ص َ ] (اِ مرکب ) صاصلی است . شاصلی نام گیاهی است شبیه حلفای تازه روئیده از آن کوچکتر با شاخهای باریک و نرم و تازه و زودشکن مایل به سفیدی به اندازه ٔ دو وجب و تازه ٔ آن خوراکی است . (مخزن الادویه ). رجوع به شاصلاء و شاصلی شود.
-
قصف
لغتنامه دهخدا
قصف . [ ق َ ص ِ ] (ع ص ) به دو نیمه شکسته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مرد زودشکن . (منتهی الارب ). الرجل السریعالانکسار عن النجدة. (اقرب الموارد).
-
قصلة
لغتنامه دهخدا
قصلة. [ ق َ ل َ ] (ع ص ) سست و نرم زودشکن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ): شجرة قصلة؛ درخت نرم زودشکن . (منتهی الارب ). || (اِ) طائفه ٔ منفصله ٔ از ذرع . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || گله ٔ شتران از بیست تا سی . (منتهی الارب ). || جماعة الماشیة. ...
-
جوزبوا
لغتنامه دهخدا
جوزبوا. [ ج َ /جُو ب ُوْ وا ] (اِ مرکب ) معرب جوز بویا. (فرهنگ فارسی معین ). جوزبویه . جوزالقی ٔ. بار درختی است مخصوص ببلاد یمن و هند و آنرا بهندی مین پهل (جلی پهل ) گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). زودشکن و نازک پوست و خوشبوست و بهتر...
-
قصیم
لغتنامه دهخدا
قصیم . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) پنبه ٔ دیرینه ، یا درخت کهنه ٔ آن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || ضعیف و سریعالانکسار و زودشکن : رجل قصیم ؛ ضعیف سریعالانکسار. (اقرب الموارد). || ج ِ قَصیمة.(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قصیمة شود.
-
حفر
لغتنامه دهخدا
حفر. [ ح َ ] (ع اِ)چیزی چون خزف زودشکن که به بن دندانها بندد برنگ زرد یا سیاه یا سبز و آنرا قلح نیز گویند. رجوع به تذکره ٔ انطاکی ج 2 ص 151، 152 و رجوع به ماده ٔ قبل شود. || چاه فراخ دهانه . (اقرب الموارد). || بیماری در چشم : و هرگاه که جراحت بپوست س...
-
زبل الحردون
لغتنامه دهخدا
زبل الحردون . [ زِ لُل ْ ح َ ] (ع اِ مرکب ) لون را نیکو گرداند طلا کردن . (اختیارات بدیعی ). مؤلف مخزن الادویه آرد: سرگین حردون جهت بیاض و حله چشم و ضماد آن جهت تنقیه ٔ بشره و رفع جمیع آثار مفید است . و بهترین سرگین آن است که سفید و سبک و زودشکن باش...
-
قلقطار
لغتنامه دهخدا
قلقطار. [ ق ُ ق ُ ] (معرب ، اِ) صمغی است از اساکفه مثل قَلقَنت ، قَلقَند و ازآن است زاج . (اقرب الموارد). رجوع به قلقنت شود. زاج شتر دندان . (آنندراج ). قلقطار به فتح دو قاف و در ماهیت آن اختلاف است اکثر زاج اصفر و بعضی زاج سفید شتر دندان و بعضی زاج ...