کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زودتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زودتر
لغتنامه دهخدا
زودتر. [ ت َ ] (ص تفضیلی ، ق مرکب ) پیشتر از وقت مقرر. مقابل دیرتر. (فرهنگ فارسی معین ) : آنکس که نباید بر ما زودتر آیدتو دیرتر آیی به برما که ببایی . منوچهری .|| تندتر. سریعتر. به شتاب تر. (فرهنگ فارسی معین ). سریعتر و جلدتر و به تعجیل و به شتاب و ب...
-
جستوجو در متن
-
ترچین کردن
لغتنامه دهخدا
ترچین کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زودتر چیدن و درو کردن زراعت بسبب آفتی که رسیده است چون ملخ و جز آن . گندم و جو و حبوب دیگر را برای آفتی ، زودتر از وقت چیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
همش
لغتنامه دهخدا
همش . [ هََ م ِ ] (ع ص ) آنکه به انگشتان کارنیکو زودتر کند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
پیش چین
لغتنامه دهخدا
پیش چین . (اِ مرکب ) مقابل پس چین . چیدن قبل از موعد. || (نف مرکب ) که پیش چیند. که از قبل بچیدن مبادرت ورزد. که زودتر از دیگران بکار چیدن پردازد.
-
مزقزق
لغتنامه دهخدا
مزقزق . [ م ُ زَ زَ ] (ع ص ) هر کاری که زودتر انجام پذیرد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
-
پیش رسیدن
لغتنامه دهخدا
پیش رسیدن . [ رَ / رِ دَ ] (مص مرکب ) پیش از دیگری واصل شدن . ملحق گشتن قبل از دیگری . سبقت در وصول داشتن . || از کالی برآمدن و پخته شدن میوه ای زودتر از دیگر میوه های هم صنف خود.
-
کار برآوردن
لغتنامه دهخدا
کاربرآوردن . [ ب َ وَ دَ ] (مص مرکب ) کار انجام دادن : در آن کوشیدیم که هرچه زودتر کار برآوردیم و دستوری خواستیم . (مجمل التواریخ و القصص ).
-
فروشیدن
لغتنامه دهخدا
فروشیدن . [ ف ُ دَ ] (مص ) فروختن . (آنندراج ) : زودتر استر فروشید آن حریص یافت از غم وز زیان آن دم محیص .مولوی (از فرهنگ فارسی معین ).
-
زوتر
لغتنامه دهخدا
زوتر. (ق مرکب ) مخفف زودتر. (آنندراج ). زودتر و بتعجیل و بشتاب . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : چو این نامه بخوانی هر چه زوتربکن تدبیر شهرآرای دختر. (ویس و رامین ).بر مسکنش هر لحظه من نالم ز درد جان و تن یارب ز لطف خویشتن بازش به من زوتر رسان ....
-
پیر گردانیدن
لغتنامه دهخدا
پیر گردانیدن . [ گ َ دَ ] (مص مرکب ) پیر کردن . اِکماء. قنسرة. اشابة. سفال . سفول . اکویداد. (منتهی الارب ) : گَرد رنج و غم که بر مردم رسدزودتر می پیر گردد مرد شاب .ناصرخسرو.
-
پیش انداختن
لغتنامه دهخدا
پیش انداختن . [ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تقدم دادن . مقدم داشتن . جلو انداختن . سبقت دادن . پیش افکندن . زودتر از موعد مقرر داشتن . پیش از هنگام موعود مقرر داشتن چنانکه بیمار نوبت تب را و زن روزهای ناپاکی را.
-
پیشکی
لغتنامه دهخدا
پیشکی . [ ش َ ] (ق مرکب ) از پیش پیش . زودتر از گاه مقرر. دادن یا فرستادن یا ستاندن چیزی سلف قبل از موعد مقرر. سلف . قبلاً؛ استسلاف ؛ بها پیشکی گرفتن . || به مساعده . بطور مساعده .
-
معاجیل
لغتنامه دهخدا
معاجیل . [ م َ ] (ع اِ) راههای کوتاه ترین که زودتر به منزل رسیده شود. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کوتاه ترین راهها. (از اقرب الموارد). راه میان بر. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
پایوند
لغتنامه دهخدا
پایوند. [ وَ ] (اِ مرکب ) پاوند. پای بند. پایگذار. || پیک پیاده که در هر منزل بداشتندی تا پیک مانده نامه به آسوده دادی و نامه زودتر بجای مقصود رسیدی . رجوع به اسکدار شود.