کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زوبعة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زوبعة
لغتنامه دهخدا
زوبعة. [ زَ ب َ ع َ ] (اِخ ) نام شیطانی است یا رئیسی از پریان و از اینجاست که گردباد را زوبعة و ام زوبعة و ابوزوبعة خوانند. زعموا فیه شیطان مارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : وز حیلت و مکری زی خردمندان مر زوبعه را د...
-
واژههای مشابه
-
ام زوبعة
لغتنامه دهخدا
ام زوبعة. [ اُم ْ م ِ زَ ب َ ع َ ] (ع اِ مرکب ) دولت . (المرصع). || کنیه ٔ بادهای تند است . (از المرصع). گردباد. (مهذب الاسماء). و رجوع به زوبع و زوبعة و ابوزوبعة در همین لغت نامه و اقرب الموارد شود.
-
جستوجو در متن
-
زوبع
لغتنامه دهخدا
زوبع. [ زَ ب َ ] (اِخ ) زوبعة. (اقرب الموارد). شیطان . ابلیس . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زوبعة شود.
-
زوابع
لغتنامه دهخدا
زوابع. [ زَ ب ِ ] (ع اِ) ج ِزوبعة. گردبادها. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). رجوع به زوبعة شود.
-
رابعه صورت
لغتنامه دهخدا
رابعه صورت . [ ب ِ ع َ / ع ِ رَ ] (ص مرکب ) بصورت رابعه : رابعه صورتی ، زوبعه سیرتی . (سندبادنامه ص 238). رجوع به رابعه ٔ قزداری شود.
-
عصرة
لغتنامه دهخدا
عصرة. [ ع َ ص َ رَ ] (ع اِ) غبار بسیار. (منتهی الارب ). غبار. || بوی خوش طیب . || اِعصار برای زوبعة و دختر بالغ.(از اقرب الموارد). رجوع به اعصار شود. || ج ِ عاصِر. (از اقرب الموارد). رجوع به عاصر شود.
-
روبعة
لغتنامه دهخدا
روبعة. [ رَ ب َ ع َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. و صاحب صحاح به زای معجمه گفته . (منتهی الارب ). رجوع به زوبعة شود. || کوتاه قامت حقیر. (از معجم متن اللغة) (از لسان العرب ). و صاحب اقرب الموارد این معنی را در زوبع آورده است . رجوع به کلمه ٔ مزبور شود. || کوت...
-
گردباد
لغتنامه دهخدا
گردباد. [ گ ِ ] (اِ مرکب ) آن باد بود که برمثال آسیایی گردد. بادی گرد. بادی باشد که خاک رابشکل مناری بر آسمان برد و با لفظ پیچیدن استعمال شود. بهندی بگوله نامند. (غیاث ) (آنندراج ). صرصر. زوبعه . اعصار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) : چو گردان گشته س...
-
رابعه ٔ قزداری
لغتنامه دهخدا
رابعه ٔ قزداری . [ ب ِ ع َ ی ِ ق َ ] (اِخ ) از نسوان و ملکزادگان است پدرش کعب نام در اصل از اعراب بوده در بلخ و قزدارو بست در حوالی قندهار و سیستان و حوالی بلخ کامرانیها نموده . کعب پسری حارث نام داشته و دختری رابعه نام که او را زین العرب نیز میگفتند...
-
بالا
لغتنامه دهخدا
بالا. (ق ،اِ) فراز. (فرهنگ اسدی ). مقابل نشیب . بر. (هفت قلزم ) (آنندراج ). معال . (منتهی الارب ). زبر. (برهان قاطع)(انجمن آرای ناصری ). فوق . روی . (غیاث اللغات ) (برهان ) (هفت قلزم ). مقابل زیر. مقابل پائین : تو بر مایه ٔ دانش خود مایست که بالای هر...