کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زواه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زواه
لغتنامه دهخدا
زواه . [ زِ ] (اِ) طعامی باشد که بجهت زندانیان مهیا سازند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طعامی بود که به زندانیان دهند. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 469). طعامی باشد که از بهر زندانیان سازند. (صحاح الفرس ). طعامی که برای زندانیان پزند... (فرهنگ رشید...
-
واژههای همآوا
-
زواح
لغتنامه دهخدا
زواح . [ زَ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
ژواه
لغتنامه دهخدا
ژواه . [ ژِ ] (اِ) زواه . رجوع به زواه شود.
-
خدمتکار
لغتنامه دهخدا
خدمتکار. [ خ ِ م َ ] (اِ مرکب ) خدمتگار. پرستار. نوکر. چاکر. بنده . چاکر اعم از کنیز و غلام . بلون . (از برهان قاطع). زوار. زواه . زاور. زواره . (از ناظم الاطباء). بنده . خادم . خدمتگر. گماشته . ملازم . (آنندراج ) (یادداشت بخط مؤلف ). تُؤّثور. (از ...