کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زَ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ) (از فهرست ولف ) : سر مایه و پیشروشان زهیرکه آهو ربودی ز چنگال شیر.فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ج 5 ص 1280).
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) شکوفه دار و درخت پرشکوفه . (غیاث ) (آنندراج ).
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زَ ] (ع ص ) لاغری بواسطه ٔ بیماری . || غمناک و دلگیر. (ناظم الاطباء). به هر دو معنی رجوع به اشتینگاس شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن ابی سلمی (530 - 627 م .) . شاعر عرب در دوره ٔ جاهلیت و از اصحاب معلقات . وی در وصف دقیق و تنسیق کلام متین بود و از مشهورترین شعرای عصر خود به شمار می رفت . او را دیوانی است و یکی از سه شاعر متقدم عرب است و آن دو دیگر امروء...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن القین البجلی . یکی از اصحاب امام حسین (ع ) که در واقعه ٔ روز عاشورا به شهادت رسید. (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 46 و 51 و 53 شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن جناب الکلبی ، از بنی کنانةبن بکر از مردم یمن . خطیب و شاعر بنی قضاعة و رسول آنان در نزد ملوک دوران جاهلیت بود.عمری دراز کرد. بسال 60 قبل از هجرت بخاطر افراط درشراب خواری درگذشت . شهرت او در جنگهای بکر و تغلب است . (از اعلا...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن حرب . از ائمه ٔ ثقات است . (منتهی الارب ). رجوع به ابوخیثمه در همین لغت نامه و اعلام زرکلی و تاریخ الخلفا و ضحی الاسلام شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن سالم . رجوع به ابومخارق شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن مالک نهدی . رجوع به ابوالوازع شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمد الازدی . وی از جانب ابومنصور جعفر (برادر سفاح ) به ولایت سیستان رسید (آخر سنه ٔ 141 هَ . ق .). وی بسال 167 در سن چهل وسه سالگی در سیستان درگذشت . (از تاریخ سیستان ص 141 و 150).
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمد خراسانی . رجوع به ابوالمنذر شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن علی ... المهلبی العتکی . رجوع به ابوالفضل زهیر... در همین لغت نامه و اعلام زرکلی شود.
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن محمدبن قمیر مروزی ، مکنی به ابومحمد. مردی زاهد بود و احمدبن منیع گوید پس از احمدبن حنبل کسی را به زهد زهیر ندیدم . او از حسین بن محمد مروزی و حسن بن موسی الاشیب و یعلی بن عبید و قعنبی و عبدالرزاق روایت کرده و در آخر عمر به...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن مسیب الضبی . یکی از سران سپاه در عصر عباسی بود و با مأمون در جنگ با امین همراهی داشت تا آنکه مأمون ظفر یافت و حسن بن سهل ، عمل «جوخی » (بین خانقین و خوزستان ) را بدو سپرد. هنگامی که در بغداد به مخالفت حسن بن سهل فتنه ای ...
-
زهیر
لغتنامه دهخدا
زهیر. [ زُ هََ ] (اِخ ) ابن میمون قرقبی الهمدانی . رجوع به قرقبی زهیر شود.