کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زهیدن
لغتنامه دهخدا
زهیدن . [ زَ دَ ] (مص ) افتادن . (برهان ) (آنندراج ) (شرفنامه ٔ منیری ). || روان شدن . || چکیدن و تقطیر شدن . || تراویدن . || بردن در قمار. (ناظم الاطباء).
-
زهیدن
لغتنامه دهخدا
زهیدن . [ زِ دَ ](مص ) زاییدن . (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زاییدن و تولد کردن . (فرهنگ فارسی معین )... زیهیدن ؛ زادن . پیش آوردن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ) : چون جان صبر در تن همت بمانده نیست گو قالب نیاز ممان هرگز ...
-
واژههای مشابه
-
بیرون زهیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون زهیدن . [ زِ دَ ] (مص مرکب ) به خارج تراویدن . تراوش کردن بخارج . پس دادن . رجوع به زهیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
نشت کردن
لغتنامه دهخدا
نشت کردن .[ ن َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) زهیدن : نشت کردن آب ، زهیدن آن . (یادداشت مؤلف ). || منتشر شدن مایعی چون مرکب و جز آن بیش از حد لازم . (یادداشت مؤلف ).
-
صهو
لغتنامه دهخدا
صهو. [ ص َهَْوْ ] (ع مص ) بسیار مال شدن کسی . || زهیدن آب جراحت و روان شدن . (منتهی الارب ).
-
صهی
لغتنامه دهخدا
صهی . [ ص َ هَن ْ ] (ع مص ) رسیدن جراحت به کسی و زهیدن آب از آن . (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
زهان
لغتنامه دهخدا
زهان . [ زَ ] (نف ) در حال زهیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به زه شود.
-
نذع
لغتنامه دهخدا
نذع . [ ن َ ] (ع مص ) زهیدن آب و برآمدن خوی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
مفجر
لغتنامه دهخدا
مفجر. [ م َ ج َ ] (ع اِ) موضعآب زهیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
بچه گذاشتن
لغتنامه دهخدا
بچه گذاشتن . [ ب َ چ َ / چ ِ / ب َچ ْ چ َ / چ ِ گ ُ ت َ ] (مص مرکب )بار نهادن . زاییدن . زهیدن . پس انداختن . بچه کردن .
-
فجرة
لغتنامه دهخدا
فجرة. [ ف ُ رَ ] (ع اِ) جای آب زهیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، فُجَر. (اقرب الموارد).- فجرةالوادی ؛ جای وسیعی که آب بسوی آن زهَد. (اقرب الموارد).
-
پین
لغتنامه دهخدا
پین . (اِ) در اصطلاح بنائی ، مقداری به پهنای یک آجر: یک پین باید از زمین را کند. مخفف پینه . || ریختگی و گلی که در قنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب شود.- پین پین برداشتن ؛ تنقیه ٔ کاریز از پین .
-
مفجرة
لغتنامه دهخدا
مفجرة. [ م َ ج َ رَ ] (ع اِ) موضع آب زهیدن . || زمین هموار که در آن رودبارها روان گردد. ج ، مفاجر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).