کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زهر(درترکیب) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
گل زهر
لغتنامه دهخدا
گل زهر. [ گ ُ ل ِ زَ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گلی که زهرآگین باشد. گل زهری که بوییدن آن خطرناک و زیان آور باشد : جهان رابه کوشش چه جویی همی گل زهر خیره چه بویی همی . فردوسی .جز از درد و نفرین نجویی همی گل زهر خیره ببویی همی . فردوسی .بر آرام بر کینه...
-
ابن زهر
لغتنامه دهخدا
ابن زهر. [ اِ ن ُ زُ ] (اِخ ) چند تن از دانشمندان خاندانی اندلسی بدین کنیت مشهورند، از نسل مردی موسوم بزهر ایادی عدنانی ، مهاجر باندلس و متوطن به اشبیلیه : 1 - ابوبکر محمدبن زُهر فقیه . معروف بفصاحت و کرم . او به 86 سالگی در سال 422 هَ .ق . بشهر طلبی...
-
زهر آگندن
لغتنامه دهخدا
زهر آگندن . [ زَ گ َ دَ ] (مص مرکب ) به زهر آلودن . به زهر آمیختن : به جایی که زهر آگند روزگارازو نوش ، خیره مکن خواستار. فردوسی .رجوع به زهر و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
زهر خندیدن
لغتنامه دهخدا
زهر خندیدن . [ زَ خ َ دی دَ] (مص مرکب ) خندیدن از روی خشم و تلخی : زهر خندد بخت بد برزورق آن خاکسارکآتشین قاروره اش بر بادبان افشانده اند. خاقانی .عاشق همه زهر خندد از عشقت گر عشق اینست از این بتر خندد. خاقانی .رجوع به زهرخند شود.
-
زهر خوراندن
لغتنامه دهخدا
زهر خوراندن . [ زَ خوَ / خ ُ دَ ] (مص مرکب ) زهر خورانیدن . به کسی زهر دادن . شخصی را وادار به نوشیدن سم کردن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
زهر دادن
لغتنامه دهخدا
زهر دادن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) زهر خوراندن به کسی . مسموم کردن . (فرهنگ فارسی معین ). کسی را با خورانیدن زهر مسموم کردن یا کشتن . زهر خوراندن به کسی . (از یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : به فرجام شیرین بدو زهردادشدن آن دختر خوب قیصرنژاد. فردوسی .گرم تو ز...
-
زهر مار
لغتنامه دهخدا
زهر مار. [ زَ رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) لعاب حیه . سمی که از نیش مار برآید و اغلب کشنده است و امروزه از انواع این زهرها در داروسازی استفاده می نمایند و قدما آنرا معادل سمی مهلک می گرفته اند : می دشمن مست و دوست هشیار است اندک تریاق و بیش زهر مار ...
-
زهر نوشیدن
لغتنامه دهخدا
زهر نوشیدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) خوردن زهر. نوشیدن سم . || تحمل طعن دیگران نمودن . (از آنندراج ).
-
پای زهر
لغتنامه دهخدا
پای زهر. [ زَ ] (اِ مرکب )پادزهر. پازهر. فازهر. تریاق . تریاک : و اندر کوههای فرغانه معدن زر و سیم بسیار است و معدن سرب و نشادر و سیماب و چراغ سنگ و سنگ پای زهر و سنگ مغناطیس . (حدود العالم ).که او گاه زهراست و گه پای زهرتو جوینده تریاک از زهر بهر. ف...
-
بی زهر
لغتنامه دهخدا
بی زهر. [ زَ ] (ص مرکب ) (از: بی + زهر) فاقد سم . - مار بی زهر ؛ مار که زهر ندارد. که زهر آن گرفته شده باشد. || بی مضرت . رجوع به زهر شود.
-
زهر مار کردن
لغتنامه دهخدا
زهر مار کردن . [ زَ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خوردن چیزی غیرمرغوب . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کلمه ٔ اهرمنی بمعنی خوردن .(یادداشت بخط مرحوم دهخدا). کنایه از خوردن است با لحن غیظ و تغیر و خشم چنانکه گویند: «می خواهم یک لقمه ناهار زهر مار کنم ». (فرهنگ ع...
-
جستوجو در متن
-
داشتن
لغتنامه دهخدا
داشتن . [ ت َ ] (مص ) دارا بودن . مالک بودن . صاحب بودن چیزی را. صاحب آنندراج گوید: داشتن ، معروف و این گاهی یک مفعول دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید:فلانی زور دارد و یا ملک دارد و گاهی دو مفعولی آید چنانکه گوید: فلانی فلانی را دوست میدارد : از...