کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زن و زنباره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
طامث
لغتنامه دهخدا
طامث . [ م ِ ] (ع ص ) زن حائض . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). زن بی نماز. زن خون دیده . زن لک دیده . زن قاعده شده . زن حیض افتاده . ج ، طُمُث و طوامث .
-
بازیزه
لغتنامه دهخدا
بازیزه . [ زَ / زِ ] (ص ) زن پرست و زن دوست . (ناظم الاطباء).
-
حصن
لغتنامه دهخدا
حصن . [ ح َ ] (ع مص ) پارسا گردیدن زن . در پرده شدن و پرهیزگار شدن زن . شوی کردن زن . (منتهی الارب ).
-
عزباء
لغتنامه دهخدا
عزباء. [ ع َ ] (ع ص ) زن بی شوی . || زن دوشیزه و باکره . (ناظم الاطباء).
-
بضاع
لغتنامه دهخدا
بضاع . [ ب ِ ] (ع مص ) جماع کردن با کنیزک خود: باضع جاریته مباضعة و بضاعاً.- امثال : کمعلمة امها البضاع . (ناظم الاطباء).مُباضَعَة؛ با کسی جماع کردن . (زوزنی ). جماع نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). آرامش با زن . آرامیدن با زن . نزدیکی با زن . هم...
-
زنچک
لغتنامه دهخدا
زنچک . [ زَ چ َ ] (اِ مرکب ) قحبه . زن فاحشه . (آنندراج ). زن فاحشه و روسپی . زن ناپارسا و ناپاک . (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
حاصن
لغتنامه دهخدا
حاصن . [ ص ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حصن : و امراءة حاصن ؛ زن پارسائی گزیده . زن پرهیزکار. || زن شوی کرده . محصنة.
-
متأیمة
لغتنامه دهخدا
متأیمة. [ م ُ ت َءَی ْ ی ِ م َ ] (ع ص ) زن بیوه و زن بی شوهر و شوهرناکرده . (ناظم الاطباء). و رجوع به متأیم و تأیم شود.
-
ملانی
لغتنامه دهخدا
ملانی . [ م ُل ْ لا ] (اِ) مأخوذ از تازی ، زن ملا و زن آخوند و معلمه و زنی که داناو معلم باشد. (ناظم الاطباء). و رجوع به مُلاّ شود.
-
زوجه
لغتنامه دهخدا
زوجه . [ زَ / زُو ج َ /ج ِ ] (از ع ، اِ) زوجة. (از فرهنگ فارسی معین ). زن . مقابل شوی . و زن شخص و زن شوهردار. (ناظم الاطباء).
-
محسنة
لغتنامه دهخدا
محسنة. [ م ُ س ِ ن َ ] (ع ص ) مؤنث محسن . ج ، محسنات . هر چیز نیک و زیبا و جمیل . (ناظم الاطباء). || زن احسان کننده . زن نیکوکار.
-
موائل
لغتنامه دهخدا
موائل . [ م َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مائل . رجوع به مائل شود. || ج ِ مائلة به معنی زن باتبختر و زن خرامنده . (از ناظم الاطباء).
-
مازحة
لغتنامه دهخدا
مازحة. [ زِ ح َ ] (ع ص ) مؤنث مازح . (ناظم الاطباء). زن مزاح کننده . زن بذله گو. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
دیستانه
لغتنامه دهخدا
دیستانه . [ ن َ / ن ِ ] (ص ) زن حایض و زن دشتان . (ناظم الاطباء). اما ظاهراً صورتی یا دگرگون شده ای از دشتان باشد. (یادداشت لغتنامه ). رجوع به دشتان شود.
-
جخرة
لغتنامه دهخدا
جخرة. [ ج ِ خ َ رَ ] (ع ص ، اِ) زن بسیارخوار. || زن بددل . || زن لاغرران . || زن تباه عقل . || زن عاجز و زشت . || زن زود گرسنه شونده . (از ناظم الاطباء).