کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگ زده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگ زده
لغتنامه دهخدا
زنگ زده . [ زَ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زنگ گرفته . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنگارگرفته . اکسیده . بااکسیژن ترکیب شده . (فرهنگ فارسی معین ) : عمر پرمایه به خواب و خور، بر باد مده سوزن زنگ زده خیره چه خری به کلند. ناصرخسرو.در آفتاب نبینی که شد اسیر...
-
واژههای مشابه
-
سپاه زنگ
لغتنامه دهخدا
سپاه زنگ . [ س ِ هَِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از مو بود که گرد صورت برآید. ریش : بگرد عارض آن ماهروی چاه زنخ سپاه زنگ درآمد بسان مور و ملخ .سوزنی .
-
زنگ اخبار
لغتنامه دهخدا
زنگ اخبار. [ زَ گ ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنگی که برای اطلاع اهل خانه بدر خانه ها نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).وسیله ٔ ساده ٔ برقی برای خبر دادن با صدای زنگ و آن یک آهن ربای الکتریکی است که در مقابل جوشنی قرار گرفته باشد و انتهای آن جوشن به ...
-
زنگ بستن
لغتنامه دهخدا
زنگ بستن . [ زَ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) معروف است . (آنندراج ). پوشیده شدن فلز یا آئینه از زنگ . تشکیل یافتن قشری بر سطح فلزات بسبب تأثیر هوا یا رطوبت . رجوع به زنگ زدن شود. || در ولایت رسم است که چون شاطر یا پهلوان به کمال فن می رسد زنگ می بندد به خلا...
-
زنگ حیدری
لغتنامه دهخدا
زنگ حیدری .[ زَ گ ِ ح َ / ح ِ دَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) زنگ گلابی که قلندران بر کمر بندند. (آنندراج ) : حیدر صفدر علی بن ابی طالب که هست در میان قنبرش گردون چو زنگ حیدری .ملا سالک قزوینی (از آنندراج ).
-
زنگ داشتن
لغتنامه دهخدا
زنگ داشتن . [ زَ ت َ ] (مص مرکب ) دارای زنگ و تیرگی بودن : دلت گر ز بی طاعتی زنگ داردهلا! بآتش علم و طاعت گذارش .ناصرخسرو.
-
زنگ دندان
لغتنامه دهخدا
زنگ دندان . [ زَ گ ِ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حفر. قلح . زردی دندان و تباهی آن . و آن قشری است که بر روی عاج دندانها تشکیل می یابد و موجب فساد دندانها میگردد.- زنگ دندان نشستن ، یا زنگ دندان بودن ؛ یعنی سخت ناشتا بودن : «بچه ها تا ظهر زنگ دندان...
-
زنگ زدن
لغتنامه دهخدا
زنگ زدن . [ زَ زَ دَ ] (مص مرکب ) زنگار گرفتن فلز و آیینه و جز آنها. اکسیده شدن . (فرهنگ فارسی معین ). فراهم آمدن چرک و زنگ و زنگار در فلزات و جز آن . (ناظم الاطباء). زنگ برآوردن آهن و مانند آن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تشکیل یافتن قشری موسوم به ز...
-
زنگ زدودن
لغتنامه دهخدا
زنگ زدودن . [ زَ زِ / زُ دَ ] (مص مرکب ) برطرف کردن زنگ و کدورت . جلا دادن . پاک و درخشان کردن : دانش آموز و بخت را منگراز دلت بخت کی زداید زنگ . ناصرخسرو.سخن را تا نداری صاف و بی رنگ ز دلها کی زداید زنگ و زنگار. ناصرخسرو.دیار مشرق و مغرب مگیر و جنگ ...
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان آشتیان است که در بخش طرخوران شهرستان اراک واقع است و 144 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهار دولی است که در بخش قروه ٔ شهرستان سنندج واقع است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش مرکزی شهرستان اهر است که 1017 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگ آباد
لغتنامه دهخدا
زنگ آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان لاهیجان است که در بخش حومه ٔ شهرستان مهاباد واقع است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
زنگ پذیر
لغتنامه دهخدا
زنگ پذیر. [ زَ پ َ ] (نف مرکب ) که مستعد زنگ زدن و زنگ بستن باشد همچون آیینه و آهن و مس و جز اینها. چیزی که مستعد قبول کدورت و تیرگی و فساد و تباهی باشد : بهرام خون خصم تو ریزد به تیغ کین کان تیغ نیست زنگ پذیر اندر آسمان . سوزنی (از یادداشت بخط مرحوم...