کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگی کوه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگی کوه
لغتنامه دهخدا
زنگی کوه . [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان زنجان رود است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 286 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
-
واژههای مشابه
-
گارون زنگی
لغتنامه دهخدا
گارون زنگی . [ رُ زَ ] (اِ مرکب ) نامی است که در بندر عباس به بادام هندی دهند. رجوع به بادام هندی شود.
-
نعل زنگی
لغتنامه دهخدا
نعل زنگی . [ ن َ ل ِ زَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )نعل شام . کنایه از ماه است . (آنندراج ) : که چون شاه چین زین بر ابرش نهادفلک نعل زنگی در آتش نهاد.نظامی (آنندراج ).
-
زنگی آباد
لغتنامه دهخدا
زنگی آباد. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان مرودشت است که در بخش زرقان شهرستان شیراز واقع است و 930 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
-
زنگی آباد
لغتنامه دهخدا
زنگی آباد. [ زَ ] (اِخ ) مرکز دهستان زنگی آباد بخش مرکزی شهرستان کرمان است که 1618 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
زنگی آباد
لغتنامه دهخدا
زنگی آباد. [ زَ ] (اِخ ) یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان کرمان است . این دهستان از 56 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و قراء مهم آن عبارتند از: اختیارآباد، شاهرخ آباد، علی آباد کهنوج . مرکز دهستان قریه ٔ زنگی آباد است و سکنه ٔ دهستان در حدود12813 تن م...
-
زنگی دارو
لغتنامه دهخدا
زنگی دارو. [ زَ ] (اِ مرکب ) دوایی است که آنرا به عربی عقربان خوانند و آن بیخ کبر رومی است و بعضی گویند حشیشة الطحال باشدو آن را حشیشة الدودیة نیز گفته اند و به یونانی اسقولوقندریون خوانند. (برهان ). نباتی است بی ساق و خوشه و ثمر، غالباً در سنگلاخها ...
-
زنگی رود
لغتنامه دهخدا
زنگی رود. [ زَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است معروف که از پهلوی شهر ایروان می گذرد و منبع آن دریاچه ٔ کوکجه است که به رودخانه ٔ ارس متصل میشود و دریاچه ٔ کوکجه در شمال مشرق شهر ایروان است و آبش شیرین است و از کنار آن دریاچه تخمیناً بیست و هفت میل است و ...
-
زنگی کلا
لغتنامه دهخدا
زنگی کلا. [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دابو است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 475 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زنگی کلا
لغتنامه دهخدا
زنگی کلا. [ زَ ک َ ] (اِخ ) دهی از دهستان هزارپی است که در بخش مرکزی شهرستان آمل واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3).
-
زنگی مزاج
لغتنامه دهخدا
زنگی مزاج . [ زَ م ِ ] (ص مرکب ) کنایه از شخصی باشد که همیشه خوشحال است چه زنگیان را طرب و خوشحالی ذاتی می باشد. (برهان ). کسی که پیوسته خرم و خوشحال باشد. (انجمن آرا). کسی که پیوسته خرم و خوشحال باشد چه طرب و خوشحالی زنگیان جبلی است . (آنندراج ). کس...
-
نیم زنگی
لغتنامه دهخدا
نیم زنگی . [ زَ ] (ص مرکب ) سیه چرده . کبود. در بیت زیر مقصود سپهر است : ازین ابلق سوار نیم زنگی که در زیر ابلقی دارد دورنگی .نظامی .
-
تخت زنگی
لغتنامه دهخدا
تخت زنگی . [ ت َزَ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیلوار در بخش کامیاران شهرستان سنندج است که در هیجده هزارگزی شمال باختری کامیاران و سه هزارگزی لونه کون قرار دارد. کوهستانی و سردسیر است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و لبنیات و شغل اهالی ...
-
دیر زنگی
لغتنامه دهخدا
دیر زنگی . [ دَ رِ زَ ] (اِخ ) دیری است نزدیک شهر رها. (یادداشت مؤلف ).