کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگُله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
زنگله
لغتنامه دهخدا
زنگله . [ زَ گ ُ ل َ ] (اِخ ) نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ بر دست فروهل ایرانی کشته شد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی )(از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء) : و دیگر فروهل ابا زنگله برون تاختند از میان گله . فردوسی .رجوع به دوازده رخ شود.
-
زنگله
لغتنامه دهخدا
زنگله . [ زَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) زنگل . زنگوله . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مزید علیه زنگ که آواز میدهد. (آنندراج ). درا و جلاجل و زنگ را گویند. (برهان ). جلاجل که آن را زنگ نیز گویند. (از شرفنامه ٔ منیری ). زنگ که بر پای کودکان و ...
-
زنگله
لغتنامه دهخدا
زنگله . [ زِ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) خوشه ٔ کوچکی را گویند از انگور که جزو خوشه ٔ بزرگی باشد و باین معنی بجای لام رای بی نقطه (زنگره ) هم آمده است . (برهان ). هر یک از خوشه های کوچک انگور که مجموع آنها را خوشه گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یک جزء از...
-
زنگله شادروان
لغتنامه دهخدا
زنگله شادروان . [زَ ؟ ] (اِخ ) نام پهلوانی ایرانی . (از شرح اسکندرنامه از آنندراج ) (غیاث ). رجوع به زنگه ٔ شاوران شود.
-
واژههای همآوا
-
زنگله
لغتنامه دهخدا
زنگله . [ زَ گ ُ ل َ ] (اِخ ) نام مبارزی تورانی که در جنگ دوازده رخ بر دست فروهل ایرانی کشته شد. (برهان ) (از فرهنگ رشیدی )(از شرفنامه ٔ منیری ) (از ناظم الاطباء) : و دیگر فروهل ابا زنگله برون تاختند از میان گله . فردوسی .رجوع به دوازده رخ شود.
-
زنگله
لغتنامه دهخدا
زنگله . [ زَ گ ُ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) زنگل . زنگوله . (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ). مزید علیه زنگ که آواز میدهد. (آنندراج ). درا و جلاجل و زنگ را گویند. (برهان ). جلاجل که آن را زنگ نیز گویند. (از شرفنامه ٔ منیری ). زنگ که بر پای کودکان و ...
-
زنگله
لغتنامه دهخدا
زنگله . [ زِ گ ِ ل َ / ل ِ ] (اِ) خوشه ٔ کوچکی را گویند از انگور که جزو خوشه ٔ بزرگی باشد و باین معنی بجای لام رای بی نقطه (زنگره ) هم آمده است . (برهان ). هر یک از خوشه های کوچک انگور که مجموع آنها را خوشه گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یک جزء از...
-
جستوجو در متن
-
زنگدان
لغتنامه دهخدا
زنگدان . [ زَ ] (اِ مرکب ) زنگله و جلاجل را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زنگله که زنان بر پای بندند. جلاجل . (فرهنگ فارسی معین ). زنگله ای که زنان بر پای بندند. (ناظم الاطباء). زنگله باشد. (جهانگیری ).
-
زنگره
لغتنامه دهخدا
زنگره . [ زَ گ ُ / گ ِ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) زنگله . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به زنگله شود.
-
ذوجلاجل
لغتنامه دهخدا
ذوجلاجل . [ ج َ ج ِ ] (ع ص مرکب ) دف ذوجلاجل ، دورویه که به پیرامون زنگله ها دارد که چون دف را نوازند آن زنگله ها نیز آواز دهند.
-
ظلوف
لغتنامه دهخدا
ظلوف . [ ظُ ] (ع اِ) ج ِ ظِلف . سُمهای شکافته . زنگله ها.
-
ذوی الاظلاف
لغتنامه دهخدا
ذوی الاظلاف . [ ذَ وِل ْ اَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) سم شکافتگان چون گوسفند و گاو و مانند آن . زنگله داران .
-
ژنگدان
لغتنامه دهخدا
ژنگدان . [ ژَ ] (اِ) زنگدان . زنگ . زنگله . جلاجل . ژنگدن . (برهان ). زنگوله . زنگهای کوچک اطراف دورویه .