کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگوله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگوله
لغتنامه دهخدا
زنگوله . [ زَ ل َ ] (اِخ ) نام پهلوانی باشد تورانی . (برهان ). نام مبارزی تورانی . (ناظم الاطباء) : چو زنگوله ٔ گرد و گلباد راسپهرم که بد روزفریاد را. فردوسی .رجوع به زنگله وفهرست ولف شود.
-
زنگوله
لغتنامه دهخدا
زنگوله . [زَ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) بمعنی زنگله است که جلاجل باشد. (از برهان ). زنگله . زنگل . زنگهای کوچکی که زنان و شاطران بر پای خود بندند و یا به گردن چارپایان آویزند. زنگهای کوچک گردی که بر کناره های کم و دایره آویزان کنند. جلاجل . (فرهنگ فارسی ...
-
واژههای مشابه
-
زنگوله بستن
لغتنامه دهخدا
زنگوله بستن . [ زَ ل َ / ل ِ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) بمعنی زنگ بستن . (آنندراج ). حاصل کردن مرتبه ٔ بلند در فنی و بعضی گویند دعوی مرتبه ٔ بلند کردن . در ولایت رسم است که شاطر یا پهلوان چون به کمال فن رسد زنگوله می بندد. (غیاث ) : از شعرهای طغراگر صد ترا...
-
طلسم زنگوله
لغتنامه دهخدا
طلسم زنگوله . [ طِ ل ِ م ِ زَ ل َ ] (اِخ ) در افسانه های باستانی قلعه یا محلی صعب العبور بوده است که چون طلسم کرده بوده اند کس آن را گشودن نمیتوانست .
-
پل زنگوله
لغتنامه دهخدا
پل زنگوله . [ پ ُ ل ِ زَل َ ] (اِخ ) میان کندوان و چالوس نزدیک آغاز جنگل .
-
کلات زنگوله شاه
لغتنامه دهخدا
کلات زنگوله شاه . [ ک َ زَ ل ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان ومرکز دهستان است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
طار
لغتنامه دهخدا
طار. (اِ) داریه زنگی . (دورویه ٔ زنگوله دار) .
-
عزال
لغتنامه دهخدا
عزال . [ ع ُزْ زا ] (اِ) نام پرده ای از موسیقی است که آن شعبه ای از زنگوله باشد. و آن را به تخفیف زاء نیز خوانده اند. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ).
-
زونگل
لغتنامه دهخدا
زونگل . [ زَ وَگ ُ ] (اِ) زنگ و جرس کوچک و زنگوله . || نام نوایی از موسیقی . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ).
-
ژنگدان
لغتنامه دهخدا
ژنگدان . [ ژَ ] (اِ) زنگدان . زنگ . زنگله . جلاجل . ژنگدن . (برهان ). زنگوله . زنگهای کوچک اطراف دورویه .
-
ژنگلیچه
لغتنامه دهخدا
ژنگلیچه . [ ژَ گ ُ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) نوعی از جلاجل که دهانش فراخ باشد. (آنندراج ). زنگوله ٔ دهان گشاده .
-
غدغدک
لغتنامه دهخدا
غدغدک . [ غ ُ غ ُ دَ ] (اِ) سنای کاذب . رجوع به سنای کاذب شود، و نام غدغدک را در پل زنگوله ٔ کجور به این درختچه دهند. رجوع به دار گنده شود.
-
زنگل
لغتنامه دهخدا
زنگل . [ زَ گ ُ ] (اِ مرکب ) زنگ و درا و جلاجل و زنگوله . (برهان ). زنگله . (جهانگیری ). زنگله و زنگوله . زنگ شاطران . (فرهنگ رشیدی ). زنگ . (شرفنامه ٔ منیری ). زنگوله و زکوله . بمعنی زنگ . (از انجمن آرا). زنگر. زنگول . زنگوله . زنگ . درای . جلاجل . ...