کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگباری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگباری
لغتنامه دهخدا
زنگباری . [ زَ ] (ص نسبی ) معروف است که مردم زنگبار باشد. (برهان ) (از آنندراج ). از: «زنگبار» + «ی » (نسبت ). (حاشیه ٔ برهان چ معین ). منسوب به زنگبار. اهل زنگبار. از مردم زنگبار. (فرهنگ فارسی معین ). منسوب به زنگبار. (ناظم الاطباء). || صمغی را نیز ...
-
جستوجو در متن
-
عرق یابس
لغتنامه دهخدا
عرق یابس . [ ع َ رَ ق ِ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قلفونیا است ، که به فارسی زنگباری نامند. (مخزن الادویه ).
-
قوفا
لغتنامه دهخدا
قوفا. (معرب ، اِ)سنگی است سیاه و اسفنجی که در بلاد حلب یافت میشود واز آن سنگ آسیاب سازند و این کلمه دخیل است . (از اقرب الموارد). نوعی از صمغ صنوبر باشد و آن را به عربی علک یابس خوانند و به فارسی زنگباری گویند. (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ) (برهان...
-
کلفن
لغتنامه دهخدا
کلفن . [ ک ُ ل ُ ف َ ] (فرانسوی ، اِ) صمغی است و این نام مأخوذ از کلفن ، شهری در آسیای صغیر، است که این صمغ از آنجا آورده می شود.(از لاروس ). در گیاه شناسی ، ماده ای است رزینی (از جنس سقز) که ضمن تقطیر انواع تربانتین ها خصوصاً تربانتین های مستخرج از...
-
تربانتین
لغتنامه دهخدا
تربانتین . [ ت ِ رِ ] (فرانسوی ، اِ) در زبان فرانسه عصیر سقزی طیاری را گویند که بخودی خود و یا به اعانت شکافهای مصنوعی از اشجار مختلف الطایفه اخذ می کنند و در طب استعمال می نمایند و بفارسی آنرا زنگباری می نامند. (ناظم الاطباء). صمغالبطم . تربنتین . س...
-
راتینج
لغتنامه دهخدا
راتینج . [ ن َ ] (اِ) راتیاج و رتیاج رخینه ، رخنیه و رشینه صمغ صنوبر است و آن سه نوع بود یک نوع روان بود که منعقد نشود و یک نوع صلب بود و سیاه و نوع سیم صلب بود بعد از آن که به آتش پخته باشند آن را فلفونیا خوانند و در زبان شیرازی زنگباری خوانند و بهت...
-
بازرنگی
لغتنامه دهخدا
بازرنگی . [ ] (ص نسبی )منسوب به سلسله ای از پادشاهان محلی فارس که در استخر سلطنت داشتند. زن ساسان ، جد اردشیر، موسوم به رام بهشت ، دختر یکی از همین پادشاهان بازرنگی بوده است . گوزهر (گوچیهر) بازرنگی (طبری : جوزهر) پادشاهان همین سلسله ، منصب دژبانی (ا...
-
مقل
لغتنامه دهخدا
مقل . [ م ُ ] (ع اِ) نام درختی است و بعضی گویند صمغی است و آن را مقل ازرق ومقل مکی و مقل الیهود و مقل عربی و مقل سقلبی خوانند و گویند از عطریات است . (برهان ). صمغی است که به هندی گوگل خوانند لیکن عربی است . (فرهنگ رشیدی ). صمغ درختی است و آن انواع ب...
-
زنگی
لغتنامه دهخدا
زنگی . [ زَ ] (ص نسبی )منسوب به زنگ . منسوب به قبایل سیاه پوست ساکن افریقای شرقی . زنگباری . سیاه پوست . (از فرهنگ فارسی معین ج 2 و 5). منسوب به زنگ . مصری . حبشی و مردم سیاه رنگ و مردم بیابانی و وحشی و مردم ابله . ج ، زنگیان . (ناظم الاطباء). باشنده...