کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنگانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنگانه
لغتنامه دهخدا
زنگانه . [ زَ گا ن َ / ن ِ ] (اِ) نام پرده ای است از موسیقی . (برهان ) (جهانگیری ) (غیاث ). پرده ای است از موسیقی قدیم . (فرهنگ فارسی معین ). نغمه ای از موسیقی . (ناظم الاطباء). || نام رودی است و نام سازی است که زنگیان نوازند. (آنندراج ). رجوع به زنگ...
-
زنگانه
لغتنامه دهخدا
زنگانه . [زَ گا ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای هم هست . (برهان ) (غیاث ). بمعنی رودخانه که از پهلوی زنگان گذرد. (آنندراج ). رجوع به زنگانه و زنجان و زنجان رود شود.
-
واژههای مشابه
-
زنگانه رود
لغتنامه دهخدا
زنگانه رود. [ زَ گا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) نام سازیست که زنگیان در روز جنگ نوازند. (برهان ) (ازجهانگیری ) (از ناظم الاطباء). و نام سازی است که زنگیان نوازند. (فرهنگ رشیدی ). نام سازی که زنگیان نوازند. (غیاث ). در زنگانه گذشت . (آنندراج ) : چوزنگی درآ...
-
زنگانه رود
لغتنامه دهخدا
زنگانه رود. [ زَ گا ن َ / ن ِ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است که از پهلوی زنگان می گذرد. (برهان ) (غیاث ). وزنگان شهریست . (غیاث ). یکی از پنج رود ولایات خمسه که از کنار شهر زنگان می گذرد. (ناظم الاطباء). رجوع به زنجان و زنجان رود شود.
-
زنگانه شورک
لغتنامه دهخدا
زنگانه شورک . [ زَ گا ن َ / ن ِ رَ ] (اِخ ) دهی از دهستان کسبایر است که در بخش حومه ٔ شهرستان بجنورد واقع است و 191 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جستوجو در متن
-
آقداغ
لغتنامه دهخدا
آقداغ . (اِخ ) نام کوهی میان دو دره ٔ قزل اوزن و زنگانه رود. || نام سلسله ٔ کوهی واقعدر سرحد غربی ایران ، مشتمل بر آقداغ کوچک و بزرگ .
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. (پسوند) جزء ترکیبی برخی از ترکیبات بمعانی مختلف رود است ، نظیر: اچه رود. ارده رود. ازرود. ازن رود. اسپه رود. استانک رود. اسفی رود. الم رود. الیشررود. امیررود. اندرود. انگرود. اهلم رود. اودروه رود. اوزرود. اوشیان رود. بریشرود. بزرود. پی بورود. پا...
-
لولی
لغتنامه دهخدا
لولی . (ص نسبی ، اِ) منسوب به لول که به معنی بی شرمی و بی حیائی باشد. (از غیاث ). لوری . فیج . غره چی . زط. چیگانه .زنگاری . کولی . غربالبند. غرچه . قرشمال . سوزمانی . توشمال . زنگانه . کاولی . کابلی . کاول . کاوول . بکاوول . بکاول . زرگر کرمانی . گی...
-
رود
لغتنامه دهخدا
رود. (اِ) رودخانه ٔ عظیم و سیال . (برهان قاطع) . رودخانه یعنی آب عظیم . (آنندراج ). نهری که عظیم و جاری باشد. (غیاث اللغات ). رودخانه . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). نهر عظیم و سیال . (ناظم الاطباء). آب جاری فراوان که لفظ دیگر فارسی آن دریا و عربیش ...