کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زنهاردار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زنهاردار
لغتنامه دهخدا
زنهاردار. [ زِ ] (نف مرکب ) امان و مهلت دهنده را گویند. (برهان ) (آنندراج ). زینهاردار. (فرهنگ فارسی معین ). || مقابل زنهارخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی از افاضل ، بمعنی حافظ ونگهبان نوشته اند. (آنندراج ). امانت دار : دوان مادر آمد سوی مرغزار...
-
جستوجو در متن
-
زینهاردار
لغتنامه دهخدا
زینهاردار. (نف مرکب ) امان دهنده و مهلت دهنده . (ناظم الاطباء). زینهاردارنده . زنهاردار. پای بند عهد و پیمان . وفادار. (فرهنگ فارسی معین ). || امانت دار. امین . مؤتمن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : او هست گویی ای عجبا زینهارداروین حق زایران ، بر او ز...
-
زنهارداری
لغتنامه دهخدا
زنهارداری . [ زِ ] (حامص مرکب ) امانت . وفاء. ضد زنهارخواری . خلاف غدر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). امانت داری . عمل زنهاردار : کلید در ترا دادم به زنهاریکی این بار زنهارم نگهدارتو خود دانی که در زنهارداری نه بس فرخ بود زنهارخواری . (ویس و رامین ).خود...
-
نیک عهد
لغتنامه دهخدا
نیک عهد. [ ع َ ] (ص مرکب ) وفی . زنهاردار. (یادداشت مؤلف ). باوفای در عهدو شرط و پیمان . (ناظم الاطباء). آنکه به عهد خود وفا کند. (فرهنگ فارسی معین ). خوش قول . درست پیمان . وفادار: و هر سال تا امروز آیین آن پادشاهان نیک عهد در ایران و توران به جای ...
-
زینهارخوار
لغتنامه دهخدا
زینهارخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) عهدگسل و پیمان شکن . (آنندراج ). شکننده ٔ پیمان و عهدشکن . (ناظم الاطباء). غدار. خائن . آنکه بقول خویش وفا نکند. آنکه از عهد خود تخلف کند. عهدشکن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). زنهارخوار. زینهارخوارنده .عهدشکن . پیما...
-
مؤتمن
لغتنامه دهخدا
مؤتمن . [ م ُءْ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از ائتمان . (از منتهی الارب ، ماده ٔ ام ن ). اعتماد کرده شده و امین گرفته شده . (ناظم الاطباء). موثق . امین . (یادداشت مؤلف ). معتمد و امین . (غیاث ) : دیر نپاید که به امر ملک گردی بر ملک جهان مؤتمن . فر...
-
حامی
لغتنامه دهخدا
حامی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حمایت . حمایت کننده بعنایت و کرم . نگاه دارنده بعنایت و کرم . دفاع کننده . زینهاردهنده . زنهاردار. پشتیبان . پشت و پناه . پشتوان . هوادار. طرفدار. وشکرده . مدافع. دفاع کننده از کسی . آنکه دفع کند از کسی . ج ، حماة. (منت...
-
امین
لغتنامه دهخدا
امین . [ اَ ] (ع ص ) امانت دار. (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ) (مؤید الفضلاء). زنهاردار. (فرهنگ فارسی معین ). قفان . (منتهی الارب ، ذیل ق ف ن ). قبان . (منتهی الارب ، ذیل ق ب ن ). مقابل خائن ، زنهارخوار. (یادداشت مؤلف ) : طالب و صابر و بر سر دل خویش...
-
زنهار
لغتنامه دهخدا
زنهار. [ زِ ] (اِ) امان و مهلت باشد. (برهان ). پناه و امان و مهلت . (غیاث ). امان . (جهانگیری ) (شرفنامه ٔ منیری ). زینهار. (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). امان . (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء) : درست است و اکنون به زنهار اوست پرآزار جا...
-
ضحاک
لغتنامه دهخدا
ضحاک . [ ض َح ْ حا ] (اِخ ) بیوراسب . بیوراسف . اژی دهاک . اژدهاک . اژدها. (فردوسی ). اژدهافش . اژدهادوش . (فردوسی )... ماردوش . پادشاه داستانی که پس از جمشید بر اریکه ٔ سلطنت نشست . صاحب مجمل التواریخ و القصص گوید: مدت پادشاهی وی هزار سال بود، بعضی ...