کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زننده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زننده
لغتنامه دهخدا
زننده . [ زَ ن َن ْ دَ / دِ ](نف ) آنکه زند. ضارب . ج ، زنندگان . (فرهنگ فارسی معین ). اسم فاعل زدن . (ناظم الاطباء). ضارب : که تا دخترش بچه را بفکندزننده همی تازیانه زند. فردوسی .چو دژخیم را نامد از تیر باک زننده شد از تیر خود خشمناک . نظامی . || بد...
-
واژههای مشابه
-
طعنه زننده
لغتنامه دهخدا
طعنه زننده . [ طَ ن َ / ن ِ زَ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) که طعنه زند. که ملامت کند: مِلْدَغ ؛ طعنه زننده مردم را. (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لادم
لغتنامه دهخدا
لادم . [ دِ ] (ع ص ) درپی کننده ٔ جامه . (منتهی الارب ). وصّال . پاره زننده . || زننده . || تپانچه زننده . (منتهی الأرب ). ج ، لَدَم .
-
متهری
لغتنامه دهخدا
متهری . [ م ُ ت َ هََ رْ ری ] (ع ص ) به چوب دستی زننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). زننده و به چوب دستی زننده . (ناظم الاطباء). و رجوع به تهری شود.
-
زنا
لغتنامه دهخدا
زنا. [ زَ ] (نف ) زننده . (ناظم الاطباء).
-
واکز
لغتنامه دهخدا
واکز. [ ک ِ ] (ع ص ) زننده . مشت زننده . (ناظم الاطباء). نعت فاعلی است از وکز به معنی زدن و با مشت زدن . رجوع به وکز شود.
-
متئر
لغتنامه دهخدا
متئر. [ م ُ ءِ ] (ع ص ) نگرنده به چیزی . (آنندراج ). تیزنگرنده .(ناظم الاطباء). || زننده به چوب دستی . (آنندراج ). زننده به چوب دستی و عصا. (ناظم الاطباء).
-
متطاعن
لغتنامه دهخدا
متطاعن . [ م ُ ت َ ع ِ ] (ع ص ) بایکدیگر نیزه زننده . (آنندراج ). یکدیگر را نیزه زننده . (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و رجوع به تطاعن شود.
-
جادف
لغتنامه دهخدا
جادف . [ دِ ] (ع ص ) شتابنده و گام کوتاه زننده : ظبی جادِف ؛ آهوی گام کوتاه زننده و تیزرونده . ج ، جوادف . (منتهی الارب ).
-
کرنازن
لغتنامه دهخدا
کرنازن .[ ک َ زَ ] (نف مرکب ) زننده ٔ کرنا. نوازنده ٔ کرنا.
-
جلا کار
لغتنامه دهخدا
جلا کار. [ ج ِ ] (ص مرکب ) جلادهنده و صیقل زننده (ناظم الاطباء).
-
شیرزن
لغتنامه دهخدا
شیرزن . [ زَ ] (نف مرکب ) کشنده ٔ شیر. (ناظم الاطباء). زننده ٔ شیر.
-
ضرب
لغتنامه دهخدا
ضرب . [ ض َ رِ ] (ع ص ) بسیار زننده . (منتهی الارب ).