کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
زندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
زندی
لغتنامه دهخدا
زندی . [ زَ ] (ص نسبی ) مجوس . زندیق معرب آن . (فرهنگ رشیدی ). نام طایفه ای است از زردشتی ها و کتابی دارند بنام زند و زندیک و زندیق یعنی قائل به این کتاب . و مانی معروف اولین زندیق بوده . (از انساب سمعانی ). رجوع به زندیق شود. || منسوب است به زند که ...
-
واژههای مشابه
-
چاه زندی
لغتنامه دهخدا
چاه زندی . [ زَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند که در 56 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقعشده . کوهستانی و گرمسیر است و 150 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات ، شغل اهالی زراعت و مالداری وراهش مالرو است . (از فرهنگ جغ...
-
جنت آباد چاه زندی
لغتنامه دهخدا
جنت آباد چاه زندی . [ ج َن ْ ن َ زَ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند واقع در 59 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند. موقع جغرافیایی آن دامنه و هوای آن گرمسیری است . سکنه ٔ آن 21 تن . آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی ...
-
جستوجو در متن
-
پریکا
لغتنامه دهخدا
پریکا. [ پ َ ] (اِ) لفظ زندی بمعنی پری .
-
جلال الدین
لغتنامه دهخدا
جلال الدین . [ ج َ لُدْ د ] (اِخ ) علی بن ابوالحسن . رجوع به علی بن ابوالحسن زندی شود.
-
ابوعبدا
لغتنامه دهخدا
ابوعبدا. [ اَ ع َ دِل ْ لاه ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم بن عبداﷲبن مالک . معروف به ابن عباد زندی . رجوع به ابن عباد ابوعبداﷲ محمد... در این لغت نامه و رجوع به ج 2 ص 372 نامه ٔ دانشوران شود.
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمدبن حمدان بن عازم زندی . مکنی به ابوبکر. از مردم زند قریه ای به بخارا. و ابوعبداﷲ حافظ غنجار از او روایت کند. و جدّ او حمدان از خلف بن هشام بزار روایت کند و ابوکامل البصیر البخاری ، صاحب ترجمه را ذیل کلمه ٔ زندنه آورده ...
-
چاله گنبد
لغتنامه دهخدا
چاله گنبد. [ ل َ گُم ب َ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان قهستان بخش کهک شهرستان قم که در 21 هزارگزی باختر کهک و 9 هزارگزی خاور راه شوسه قم به اصفهان واقع شده . هوایش معتدل است و 200 تن سکنه دارد که از طایفه زندی لک هستند. آبش از قنات و محصولش غلات و لبنی...
-
چنیشت
لغتنامه دهخدا
چنیشت . [ چ ِ ن ِ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان نهارجانات بخش حومه ٔ شهرستان بیرجندکه در 46 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . آب وهوای آن کوهستانی و معتدل است . 672 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. از محصولاتش غلات و میوه ها است . شغل اهالی زراعت...
-
حواریون
لغتنامه دهخدا
حواریون . [ ح َری یو ] (اِخ ) ج ِ حواری . (ترجمان عادل بن علی ). یاران مسیح . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ابوالفرج بن الجوزی در المدهش نام حواریون عیسی را بشرح زیر آورده است : 1- شمعون الصفا. 2- شمعون القنانی . 3- یعقوب بن زندی . 4- یعقوب بن حل...
-
زندیق
لغتنامه دهخدا
زندیق . [ زِ ] (معرب ، ص ، اِ) گروهی است از مجوس که خدای را دو گویند یا قائل به نور و ظلمت اند، یعنی نور را مبداء خیرات و ظلمت را مبداء شرور دانند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از غیاث ) (ازکشاف اصطلاحات الفنون ). این کلمه از زند گرفت...
-
زندپیچی
لغتنامه دهخدا
زندپیچی . [ زَ ] (اِ مرکب ) جامه ٔ فراخ ریسمانی سفید گنده و هنگفت و سطبری باشد که پارچه ٔ آن را بسیار سفت بافته باشند و بعضی گویند: زندپیچی پارچه ای باشد در نهایت درشتی و سفتی . (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ سفت و سطبر و در فرهنگ به جای یاء، نون آو...
-
صادق خان زند
لغتنامه دهخدا
صادق خان زند. [ دِ ن ِ زَ ] (اِخ ) وی برادر کوچک کریم خان است و همواره اطاعت او میکرد. کریم خان وی را با سی هزار سوار و پیاده مأمور فتح بصره کرد. و او شش ماه بصره را سخت در محاصره گرفت . سپس کریمخان ، علیمحمدخان ولد محمدخان زند را به یاری وی فرستاد....